بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوشحالیم که بحمداللَّه یکبار دیگر توفیق پیدا کردیم خدمت شما برسیم. اگر من این مجال را مىداشتم که با جمعى که اینجا تشریف دارند، یکبهیک گفتگو کنم و نقاط نظر شما را - که مىدانم در زمینههاى مختلف، نظرات خوبى در مجموعهى شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً این کار را مىکردم. متأسفانه مجالهاى ما کم است؛ این هم یکى از محرومیتهاى ماست که نتوانیم از امثال شماها بهره ببریم. در جلسهى چند ماه قبل از این، که با جمع شما در صدا و سیما داشتیم - و علىالظاهر خیلى از شما آقایان هم در آنجا تشریف داشتید - راجع به رسانهى ملى و صدا و سیما کلیاتى را عرض کردیم؛ مسألهى پیام و رساندن و پردازش و همهگیر کردن آن، و اینکه امروز ما در یک پیکار و کارزارِ تمام عیارِ تبلیغى در دنیا هستیم.
امروز شاید یک مقدار ریزتر و جزئىتر وارد برخى از مسائل شویم. البته من عذرخواهى مىکنم از اینکه شماها روى زمین نشستهاید و ممکن است پاهایتان درد بیاید و خسته شوید؛ این هم یکى از محدودیتهاى ماست. اى کاش شما روى صندلىِ راحتى لمیده بودید و ما نگران نبودیم که اگر جلسه طول کشید، خسته مىشوید. بههرحال تحمل کنید.
مسألهى اصلى این است که ما جایگاه کشور و نظام جمهورى اسلامى را در جغرافیاى بشرىِ عالم بشناسیم و ببینیم در جبههبندىهاى بسیار وسیع و متنوع و پیچیدهیى که در دنیا وجود دارد، ما کجا قرار داریم. وقتى به این نکته توجه شد، نقش رسانهى ملى در این مجموعه، بیشتر بارز و آشکار خواهد شد.
من تشبیهى مىکنم: یک شهر اشغال شده یا در حال اشغال را در نظر بگیرید - فرض کنید بصره یا کابل - شهرى که نیروهاى نظامىِ دشمن و بیگانهیى یا وارد آن شده و آنجا را اشغال کرده، یا در حال اشغال آن است و دارد پیشروى مىکند. مردمى که در این شهر هستند، بهطور منطقى چند دسته خواهند شد:
یک دسته کسانى هستند که از پیش با اشغالگر تفاهم کردهاند؛ الان هم به استقبالش مىروند؛ از آمدن او هم براى خودشان سودى تصور مىکنند و با او همکارى مىکنند. اسم اینها را مثلاً گروه خائنین بگذاریم.
یک دسته کسانى هستند که این کار را نکردهاند؛ استقبال نمىکنند، اما الان که دشمن دارد مىآید یا آمده است، فرصتطلبى مىکنند و مىروند خود را به او نزدیک مىکنند و به او کمک مىرسانند؛ به امید اینکه از او کمکى، سایهى دستى و توجهى دریافت کنند. اسم این گروه را فرصتطلبان بگذاریم.
یک گروه بهطور طبیعى حال و حوصلهى این کارها را ندارند؛ یا ترسو هستند، یا جبان هستند، یا آگاهى لازم را ندارند؛ بنابراین در خانهها مىمانند و تسلیم سرنوشت مىشوند.
یک گروه احتمالاً یا منطقاً کسانى هستند که تحت تأثیر تبلیغات اشغالگر قرار مىگیرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبلیغاتى دارد، کاغذهایى پخش مىکند، بلندگوهایى روشن مىکند و به نحوى حضور خود را توجیه مىکند. این افراد تحتتأثیر قرار مىگیرند و مىگویند حضور دیگران چه عیبى دارد. بنابراین آنها هم اینگونه تسلیم مىشوند.
یک گروه هم، احتمالاً یا مىتوان گفت غالباً کسانى هستند که ایستادگى مىکنند. ایستادگى آنها ناشى از این است که مىدانند اشغالگرى به زیان آنهاست؛ مىدانند از بین رفتنِ هویت ملى چه معناى مصیبتبارى براى یک مجموعهى ملى دارد؛ مىدانند که اشغالگر وقتى خوب مسلط شد، به هیچ کس و به هیچ چیز رحم نخواهد کرد؛ بنابراین عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بیرون مىکشاند و مشغول مقاومت مىشوند. البته بعضىها فقط از خانهى خودشان دفاع مىکنند؛ بعضىها همتشان بیشتر است و از محله یا کل شهر دفاع مىکنند؛ طبعاً این گروه مىشوند آماج اصلى دشمن. دشمن همهى امکاناتش را بسیج مىکند براى اینکه این گروه را از سر راه خود بردارد.
مطالبى که عرض مىکنیم، تخیل نیست؛ واقعیتى است که تقریباً در سراسر دنیا اتفاق افتاده. نمىخواهیم گذشتههاى خیلى دور را در تاریخ کاوش کنیم؛ اما در یکى دو قرن اخیر شما ماجراهاى فراوانى را شنیدهاید. در آسیا، در آفریقا، در قارهى امریکا و در کشور کنونى امریکا، همین اتفاق افتاد. به تعبیر خودشان کُتسرخها - یعنى سربازان انگلیسىِ اشغالگر - آمده بودند و کشور در اختیار آنها بود؛ عدهیى تسلیم و سازگار و کمککار آنها بودند، یک عده هم ایستادگى مىکردند - ماجراهاى جورج واشنگتن و وقایعى که لابد در تاریخ و رمانها خواندهاید یا در فیلمها دیدهاید - و بالاخره هم پیروز شدند.
در آسیا، هندوستان از همین قبیل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگلیسىها جنگیدند و مبارزه کردند. آنجا هم یک عده سازشکار بودند، یک عده مسالمتآمیز برخورد مىکردند، یک عده در خانهها بودند؛ اما یک عده هم جنگیدند و بالاخره پیروز شدند؛ گاندى رهبر کشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئیس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند یکى از کشورهاى سرافراز در دنیاست؛ کشورى است که با یک میلیارد جمعیت دارد حرکت و پیشروى مىکند و مشکلات خودش را یکى پس از دیگرى پشت سر مىگذارد.
در جنگ جهانى دوم، در پاریس و اروپاى شرقى و رومانى هم این اتفاق افتاد؛ در جاهاى دیگر هم این اتفاق افتاده است؛ در آسیا هم فراوان این اتفاق افتاده است.
در مقابل نیروى اشغالگرِ مسلطى که قدرت او با قدرت نیروى مقاومت کنندهى داخل شهر یا داخل کشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلى قوىتر است، درعینحال ایستادگى و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق مىآید و بُرد را آنها مىکنند، نه آن چند گروهى که فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همکارى کردهاند؛ اینها جزو اولین کسانى خواهند بود که توى سرشان مىخورد.
رماننویس معروف رومانیایى - زاهاریا استانکو(13) - کتابى دارد؛ نمىدانم شماها خواندهاید یا نه. من این کتاب را سالها پیش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسیلهى آلمانىهاست. یک عده به جنگل مىروند و مبارزه مىکنند و بالاخره هم پیروز مىشوند - البته به دنبال شکست آلمان در کل جنگ - یک عده هم در داخل فرصتطلبى مىکنند و اشغالگر اولین ضربه را به اینها مىزند. ماجرایى در آنجا نقل مىشود که واقعاً هیچ وقت یادم نمىرود.
این، تصویر نه چندان دور از ذهنى است که همهى ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللى توسعه دهید؛ واقعهیى است که در حال حاضر هم دارد اتفاق مىافتد. الان منطقهى خاورمیانه، یا بگویید منطقهى اسلامى - خاورمیانه و شمال آفریقا - حکم همان شهرى را دارد که دشمن آن را اشغال کرده یا در حال اشغال است.
البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهى فرهنگى و اقتصادى و سیاسىِ کامل است؛ حتّى در مواردى ممکن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینکه حضور نظامى یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الان دارد مىافتد. اینکه من منطقه را مثال مىزنم، چون نمىخواهم ماجرا را باز کنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصاى آسیا یا امریکاى لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با کم و بیش تفاوتهایى وجود دارد؛ منتها من مىخواهم منطقهیى که مورد ابتلاى خودمان است و وحدت خاصى دارد، مطرح کنم.
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگرى که بخارست یا پاریس یا فلان کشور را تصرف کرده بود - در حال اشغال تدریجى است. این اشغالگر کیست؟...