نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

در مهندسی افکار عمومی،
علاوه بر تنوع رسانه ها،
هم افزایی
در اقناع مخاطبِ هوشمند نیز،
لازم است.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۹۱ مطلب با موضوع «مبانی تئوریک :: انسان رسانه :: رسانه مقاومت» ثبت شده است

رسانه بشار اسد = رسانه مقاومت

بشار اسد
مشروح سخنان رئیس‌جمهور سوریه؛

اسد: مانند حزب‌الله مقاومت خواهیم کرد

خبرگزاری تسنیم: رئیس‌جمهور سوریه ضمن قدردانی از مداخله حزب‌الله در بحران سوریه قول داد که سوریه را تبدیل به یک ملت مقاوم مانند آنچه حزب‌الله [در لبنان] آفریده، خواهد کرد.

به‌گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم به‌نقل از روزنامه الوطن؛ بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، در دیدار با تعدادی از لبنانی‌‌ها ضمن قدردانی از مداخله حزب‌الله در بحران سوریه قول داد که سوریه را تبدیل به یک ملت مقاوم مانند آنچه حزب‌الله [در لبنان] آفریده، خواهد کرد.

وی گفت: "ما تصمیم گرفته‌ایم که باید در مسیر آنها حرکت کنیم و به‌خاطر سوریه و نسل‌های بعدی تبدیل به یک ملت مقاوم مانند آنچه حزب‌الله [در لبنان] آفریده شویم.

این دیدار چند روز پس از آن صورت می‌گیرد که جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به یک مرکز تحقیقاتی و نظامی در دمشق حمله کردند.

به‌گزارش روزنامه الوطن سوریه بشار اسد در ادامه سخنان خود اعلام کرد که دولت یهودی و واشنگتن قصد جنگ با سوریه را ندارند. "سوریه می‌توانست به‌راحتی با شلیک چندین موشک به اسرائیل به‌تلافی حمله هوایی اسرائیلی‌ها به دمشق، مردم خود و متحدانش را راضی و خشنود سازد".

وی گفت: "سوریه می‌داند که اسرائیل خواهان جنگ نیست" و در صورت انجام این تلافی‌جویی از آن تعبیر به یک حمله مقابله به‌مثل خواهد شد.

بااین‌حال، بشار اسد اعلام کرد که قصد دارد به روش دیگری تلافی‌جویی کند: "ما خواهان انتقام استراتژیک از طریق باز کردن درهای مقاومت و تبدیل سوریه به ملتی مقاومتی هستیم".

اسد اعلام کرد حملات هوایی اخیر وی را متقاعد کرده که: "ما در حال جنگ با دشمن بوده سربازان [اسرائیلی] اعزام‌شده به کشورمان را تعقیب می‌کنیم".


سرویس: بین الملل ، تاریخ: ۱۹/اردیبهشت/۱۳۹۲ - ۱۵:۰۹ ، شناسه خبر: ۵۳۶۹۴


lمنبع:

خبرگزاری تسنیم

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/53694

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۵۸

بیانات سید حسن نصرالله،

دبیر کل حزب الله لبنان،

درباره‌ی بحران سوریه

و پهباد یافت شده بر فراز مدیترانه


نشانه‌های نگران‌کننده‌ای درباره‌ی غزه وجود دارد که در رسانه‌ها هم گفته می‌شود. و آن‌چه این نگرانی را افزایش می‌دهد خبرهایی است که از تلاش‌های آمریکایی-عربی-خلیجی جدیدی برای رقم زدن نوعی سازش در مسئله‌ی فلسطین و تحمیل شروط و راه حل‌های جدید به فلسطینیان حکایت می‌کند. راه حل‌هایی که فلسطینیان پیش از این آن را نپذیرفته بودند. بله، این‌جا جای ترس است چون معمولا وقتی می‌خواهند سراغ سازش یا تحمیل شروط سیاسی به برخی فلسطینیان بروند باید جنگی راه بیاندازند تا اراده، شجاعت و صلابت فلسطینیان را متزلزل و این شرط‌ها را به آنان تحمیل کنند. به همین خاطر بنده از موضع برادری و یگانگی و -به قول معروف- مردان سلاح، جنبش‌های مقاومت فلسطین و مخصوصا غزه را به هشیاری و مراقبت مخصوصا در زمینه‌ی تحرکات فرماندهان نظامی و پی‌گیری این مسئله فرا می‌خوانم.


rss feed
سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان: بیانات درباره‌ی بحران سوریه و پهپاد یافت شده بر فراز مدیترانه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

والحمدلله رب العالمین و السلام علی سیدنا و نبیینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.

سلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.

در ابتدا به همه تبریک و تهنیت می‌گویم. اولا به مناسبت سالگرد ولادت دختر و پاره‌ی تن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سرور زنان دو جهان، خانم فاطمه‌ی زهرا (علیها السلام). و همچنین به کارگران لبنان و جهان به مناسبت عید زحمات، خستگی‌ها، عرق، تلاش و جهادشان.

در لبنان همه چیز در برابر تحلیل کمر خم می‌کند. اگر خدا زنده بداردمان  بنا بر این است که چند روز بعد در سالگرد تأسیس رادیو نور صحبت کنم. ولی مسائل را که پی‌گیری می‌کردم [دیدم] زمان جشن و فرصت موجود اجازه‌ی پرداختن به همه‌ی مسائل پرشمار و حساس را نمی‌دهد. مخصوصا که چندی در خدمت شما نبودم. پس تصمیم گرفتم مسائلی که در ذهن داشتم را تقسیم کنم. بعضی از آن‌ها را امشب و بعضی را ان شاءالله در جشن مطرح می‌کنم. [عبارت] ان شاءالله هم برای امشب بود و هم برای روزهای پیش رو.

اسرائیل,


 سی سال است که ما هر روز، هر ساعت و هر لحظه در قلب جنگ روانی و همچنین جنگ امنیتی به سر می‌بریم. و بله البته گاهی نبردهای نظامی هم هست.

اولین موضوعی که می‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم -سعی می‌کنم کمی سریع صحبت کنم تا از وقت بهره برده باشیم. چون مسائل دقیق و حساس است و افکار عمومی لبنان و منطقه باید بتواند آن را به کار ببندد چون به سرنوشت همگی‌مان مربوط می‌شود. هم موضوعات منطقه‌ای و هم موضوعات داخلی.- موضوع اسرائیل است.

مهم‌ترین مسئله در موضوع اسرائیل حادثه‌ی چند روز پیش است که اسرائیلیان ادعا کردند هواپیمایی بدون سرنشین را سرنگون کرده‌اند. هواپیمای بدون سرنشینی که از آسمان لبنان وارد آسمان فلسطین شده بوده و در نزدیکی شهر و ساحل حیفا سرنگون شده. قاعدتا رسانه‌ها و تحلیل‌گران اسرائیلی و ناظران بلافاصله ما را متهم به این شرفی کردند که ادعای آن را نداریم! و بر اساس پی‌گیری‌های بخش‌های مسئول در حزب الله کسی از آن لحظه تا امروز هیچ اتهام رسمی‌ای از جانب مسئولان رسمی اسرائیل علیه حزب الله مطرح نشده. جز در لحظات اول که معاون وزیر جنگ اسرائیل عجولانه موضع می‌گیرد. ولی دیگر آن را تکرار نکرده. قاعدتا بلافاصله بعضی در لبنان مسئولیت ارسال هواپیمای بدون سرنشین -که ادعا می‌شود [وجود داشته]- را متوجه ما کردند. و به صورت یک‌جانبه -همان طور که خبر دارید.- شروع به اظهار تأسف کردند. آن‌چه حزب الله از این ماجرا می‌فهمد:

اولا به دلیل عدم ارسال چنین هواپیمایی توسط حزب الله و ثانیا حساسیت شرایط منطقه بیانیه‌ای دقیق صادر کرد. بیانیه‌ای یک خطی و نه حتی دو خطی. نه مقدمه و نه نتیجه. «حزب الله ارسال هواپیمای بدون سرنشین به آسمان فلسطین اشغالی از جانب این حزب را تکذیب می‌کند.» چرا چنین متنی؟ وقتی به بخش توضیحات برسم به این مسئله هم اشاره می‌کنم. پس سؤال مهمی ایجاد شد که اگر حزب الله این هواپیما را نفرستاده پس چه کسی فرستاده؟ این‌ها رخدادهاست. قاعدتا در سطح رخدادها تا این لحظه اسرائیلیان فیلم یا صحنه‌هایی -که فرض بر این است که ضبط کرده باشند.- از سرنگونی چنین هواپیمایی -که ادعا شده.- ارائه نکرده‌اند. و تا این لحظه نمی‌دانیم یا در رسانه‌ها به طور جدی بیان نشده که آیا به لاشه‌ی هواپیمای ادعا شده دست پیدا کرده‌اند یا نه و این لاشه کجاست؟ این هم جزء رخدادها بود.

می‌رویم سراغ تحلیل. اولا همه می‌دانند حزب الله شجاعت بر عهده گرفتن و پذیرش مسئولیت کارهایی را که انجام می‌دهد دارد مخصوصا اگر مربوط به دشمن اسرائیلی باشد. ما این شجاعت را داریم و اگر چنین کاری انجام دهیم به آن افتخار می‌کنیم و تهمت‌ها، تردیدها و -اگر خوش‌بین باشیم.- خوانش‌های مختلف ما را ناراحت نمی‌کنند. آن‌چه درباره‌ی این هواپیما گفته شد مهم‌تر و خطرناک‌تر از برعهده گرفتن مسئولیت پهپاد ایوب توسط حزب الله نبود. پهپادی که وارد جنوب فلسطین اشغالی شد و تا نزدیکی تأسیسات دیمونا رفت. پس اولا حزب الله در پیشینه‌اش و همه‌ی دوران نبردش با دشمن اسرائیلی سابقه ندارد کاری را انجام بدهد بعد تکذیب کند. ما تاریخ داریم. اگر برخی به دروغ عادت دارند ولی تاریخ ما گویا است. سی و یک سال است در نبرد با دشمن اسرائیلی به هر کاری که به آن دست زده‌ایم اعتراف کرده‌ایم و می‌کنیم و انکار نمی‌کنیم و افتخار هم می‌کنیم. پس هر کس می‌خواهد باور کند بکند، کسی هم که باور نمی‌کند نکند، کسی هم که نمی‌خواهد باور کند خودش می‌داند و ما نمی‌خواهیم ذهنمان را مشغول این مسئله کنیم.

ثانیا بنده دوست دارم به لبنانیان و افکار عمومی بگویم تا این لحظه هیچ نشانه‌ای مبنی بر صحت حادثه وجود ندارد. بنده رخ دادن آن را نفی نمی‌کنم و نمی‌گویم هواپیمای بدون سرنشینی وارد فلسطین اشغالی نشده. ولی هیچ نشانه‌ای مبنی بر این که هواپیمای بدون سرنشینی وارد فلسطین اشغالی شده وجود ندارد. نشانه‌ای وجود ندارد. نه دلیلی ارائه شده نه لاشه‌ای. حتی نیروهای یونیفل و سازمان‌های امنیت لبنان گفته‌اند ما چنین چیزی را تأیید نمی‌کنیم. پس یک فرضیه وجود دارد که باید آن را در نظر بگیریم و آن این است که: همه‌ی آن‌چه گفته شد غیر واقعی باشد و هیچ درست نباشد. بنده نشانه‌ای در اختیار ندارم که این موضوع را اثبات کند ولی تا این لحظه چیزی که آن را نفی کند هم ارائه نشده.

خب اگر اصل این واقعه را بپذیریم که هواپیمایی بدون سرنشین واقعا وارد آسمان فلسطین شده. اسرائیلیان سرگردانند برخی می‌گویند هدف جاسوسی داشته، برخی می‌گویند هدفش صرفا شکستن حریم هوایی بوده و برخی می‌گویند مسلح بوده و هدف خاصی داشته. اگر اصل واقعه را بپذیریم چه؟

اسرائیلیان -که رادارها و دستگاه‌های اطلاعاتی قدرتمندی در اختیار دارند و از کمک سازمان‌های اطلاعاتی جهانی و قدرت‌های بزرگ مستقر در مدیترانه کمک برخوردارند.- تا این لحظه نتوانسته‌اند مشخص کنند این هواپیما از کجا آمده و چه مسیری را طی کرده. و این عجیب است. یا حد اقل چیزی در این باره اعلام نکرده‌اند. به همین خاطر به نظر نمی‌رسد تا این لحظه اتهام‌های رسمی اسرائیلی وجود داشته باشد. بله البته تلویزیون‌های اسرائیلی، کانال‌ها، روزنامه‌ها، تحلیل‌گران، متخصصان و افراد پی‌گیر فرضیه‌هایی مطرح می‌کنند. اگر بخواهیم با آن‌چه اسرائیلیان گفته‌اند یا حالات ممکن بحث را ادامه بدهیم -این‌ها را برای بحث فکری و… نمی‌گویم. برای این می‌گویم که این مسئله حساس است و در آینده تأثیراتی خواهد گذاشت.- چند فرضیه داریم. فرضیه‌ی اول که تحلیل‌گران اسرائیل مطرح کرده‌اند این است که سپاه پاسداران ایران این هواپیما را ارسال کرده باشد و واقعا به حزب الله ارتباطی نداشته باشد. بنده به شما می‌گویم این فرضیه نادرست و غیر واقعی و غیر ممکن است.

 هر کدام از برادران ما هرجا به شهادت برسد خانواده‌اش خبردار می‌شوند و روز بعد هم تشییع می‌شود.

فرضیه‌ی دوم آن است که حسن ظن به خرج دهیم و جدا بگوییم یکی از طرف‌های دوست لبنانی یا فلسطینی مستقر در لبنان به این توان دست یافته که هواپیمایی کوچک به آسمان فلسطین اشغالی بفرستد. چون اسرائیلیان از هواپیمایی کوچک صحبت کرده‌اند نه از هواپیمایی در اندازه‌ی پهپاد ایوب. این مسئله ممکن است ولی ما هیچ اطلاعاتی نداریم. ما واقعا اگر چنین دوستی وجود داشته باشد به دنبال او هستیم تا با هم هم‌کاری کنیم و روابطمان را در این زمینه سامان دهیم. این هم یک فرضیه است ولی هیچ نشانه‌ای برایش وجود ندارد. ولی احتمالش هست.

فرضیه سوم...


۱ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۲۵


یک ژنرال ارشد ارتش رژیم صهیونیستی:

5 هزار موشک، آمادۀ شلیک به تل آویو


کد خبر: 162819
نظرات : 0
تاریخ مخابره : ۱۳۹۲/۱/۱۰ - ۱۰:۵۱


5 هزار موشک، آمادۀ شلیک به تل آویو
یک ژنرال ارشد ارتش رژیم صهیونیستی گفت: حزب الله اکنون می تواند با 5 هزار موشک تل آویو را هدف قرار دهد که این میزان 10 برابر قدرت حزب الله در سال 2006 است
[-] اندازه متن [+]

جام سیاسی: " ایال ایزنبر" فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی در مصاحبه با روزنامه صهیونیستی هاآرتص، گفت: موشک های حزب الله نسبت به راکت هایی که در جنگ (33 روزه) سال 2006 علیه اسرائیل استفاده کرد، دقیق تر و قویتر شده است.

 

اظهارات فرمانده اسرائیلی در حالی بیان می شود که سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان بارها اعلام کرده که آمادگی حزب الله برای جنگ با رژیم صهیونیستی از همیشه بیشتر است.

 

ایزنبر به هاآرتص گفت: حزب الله می تواند با 5000 موشک که هرکدام بین 300 تا 800 کیلو وزن دارند، منطقه تل آویو را هدف موشک باران قرار دهد.

ژنرال ارتش رژیم صهیونیستی افزود: بر اساس محاسبه من، روزهای نخست نبرد، روزهای بسیار سختی خواهد بود و ما اکنون بر روی سناریویی کار می کنیم که در آن روزانه بیش از 1000 موشک اسرائیل را هدف قرار می دهد.

 

اسرائیل در 21 تیر ماه 1385 حملات همه جانبه خود علیه حزب الله لبنان به بهانه اسارت دو نظامی اسرائیلی را آغاز کرد، اما پس از 33 روز جنگ تمام عیار ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ با رزمندگان مقاومت حزب الله لبنان به زانو در آمد.

در این جنگ حزب الله توانست با استفاده از جنگ نامتقارن، حریف مقتدر و تا به دندان مسلح خود را شکست دهد.

105


منبع:

http://www.jamnews.ir/detail/News/162819

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۴۹


عکسی که به تنهایی یک رسانه است

نصر الله مع الخامنه ای تحت لواء الخمینی


------------------


خاص ’العهد’: ولی أمر المسلمین مستقبلاً الامین العام لحزب الله



ینفرد موقع "العهد" الإخباری بنشر صورة تجمع ولی أمر المسلمین آیة الله العظمى الإمام سماحة السید علی الخامنائی والامین العام لحزب الله حجة الإسلام والمسلمین سماحة السید حسن نصرالله.


ویسایت خبری العهد

موقع العهد الاخباری

Al-Ahed News Website


http://www.alahednews.com.lb/essaydetails.php?eid=74383&cid=76

۰ نظر ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۵۴
غزه در آتش و خون، من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟

بهانه ای دارم من
که بگم از غزه
آنچه میخوانی تو
نیستش از قلمم
هست از یک شاعر
شاعری پر غصه
نه برای غزه
اما هستش ازدل

تو اگر خواندی آن
بنگر به غزه
که چه زیبا گفته
آن حمید خسته
بنگر به خود، تو
تو ببین احوالت
که کجایی اکنون؟
چی داری در چنته؟

وبلاگ رسانه
از پس این غصه
از تو می خواهد که
تو ببینی که حمید
چی برات نوشته!؟!


حمید مصدق:
پنداشتی
 چون کوه کوه خاموش دمسردم ؟
 بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟
 نی
 قله ام
 بلندترین
 قله غرور
 اینک درون سینه من التهابهاست
 هرگز گمان مبر
 شد خاطرات تلخ فراموشم
 هرچند
 نستوه کوه ساکت و سردم لیک
 آتشفشان مرده خاموشم...

-------
 
من مرغ آتشم
 می سوزم از شراره این عشق سرکشم
 چون سوخت پیکرم
 چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
 آنگاه باز از دل خاکستر
 بار دگر تولد من
 آغاز می شود
 و من دوباره زندگیم را
 آغاز می کنم
 پر باز می کنم
 پرواز می کنم

------

 در شبان غم تنهایی خویش
 عابد چشم سخنگوی توام
 من در این تاریکی
 من در این تیره شب جانفرسا
 زائر ظلمت گیسوی توام
 گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
 گیسوان تو شب بی پایان
 جنگل عطرآلود
 شکن گیسوی تو
 موج دریای خیال
 کاش با زورق اندیشه شبی
 از شط گیسوی مواج تو من
 بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
 کاش بر این شط مواج سیاه
 همه ی عمر سفر می کردم
 من هنوز از اثر عطر نفسهای تو
 سرشار سرور
 گیسوان تو در اندیشه ی من
 گرم رقصی موزون
 کاشکی پنجه ی من
 در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
 چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
 گونه ام بستر رود
 کاشکی همچو حبابی بر آب
 در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
 شب تهی از مهتاب
 شب تهی از اختر
 ابر خاکستری
 بی باران پوشانده
 آسمان را یکسر
 ابر خاکستری بی باران دلگیر است
 و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
 شوق بازآمدن سوی توام هست
 اما
 تلخی سرد کدورت در تو
 پای پوینده ی راهم بسته
 ابر خاکستری بی باران
 راه بر مرغ نگاهم بسته
 وای ،
 باران
 باران ؛
 شیشه ی پنجره را باران شست
 از دل من اما
 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
 آسمان سربی رنگ
 من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
 می پرد مرغ نگاهم تا دور
 وای ، باران
 باران ؛
 پر مرغان نگاهم را شست
 اب رؤیای فراموشیهاست
 خواب را دریابم
 که در آن دولت خاموشیهاست
 ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
 و ندایی که به من می گوید :
 ”گر چه شب تاریک است
 دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
 دل من در دل شب
 خواب پروانه شدن می بیند
 مهر صبحدمان داس به دست
 خرمن خواب مرا می چیند
 آسمانها آبی
 پر مرغان صداقت آبی ست
 دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
 از گریبان تو صبح صادق
 می گشاید پر و بال
 تو گل سرخ منی
 تو گل یاسمنی
 تو چنان شبنم پاک سحری ؟
 نه
 از آن پاکتری
 تو بهاری ؟
 نه
 بهاران از توست
 از تو می گیرد وام
 هر بهار اینهمه زیبایی را
 هوس باغ و بهارانم نیست
 ای بهین باغ و بهارانم تو
 سبزی چشم تو
 دریای خیال
 پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
 مزرع سبز تمنایم را
 ای تو چشمانت سبز
 در من این سبزی هذیان از توست
 زندگی از تو و
 مرگم از توست
 سیل سیال نگاه سبزت
 همه بنیان وجودم
 را ویرانه کنان می کاود
 من به چشمان خیال انگیزت معتادم
 و دراین راه تباه
 عاقبت هستی خود را دادم
 آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
 در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
 مرغ آبی اینجاست
 در خود آن گمشده را دریابم
 ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
 کاروانهای
 فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
 باز کن پنجره را
 تو اگر بازکنی پنجره را
 من نشان خواهم داد
 به تو زیبایی را
 بگذاز از زیور و آراستگی
 من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
 که در آن شکوت پیراستگی
 چه صفایی دارد
 آری از سادگیش
 چون تراویدن مهتاب به شب
 مهر از آن می بارد
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به عروسی عروسکهای
 کودک خواهر خویش
 که در آن مجلس جشن
 صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
 صحبت از سادگی و کودکی است
 چهره ای نیست عبوس
 کودک خواهر من
 در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
 کودک خواهر
 من
 امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز
 شوکتی می بخشد
 کودک خواهر من نام تو را می داند
 نام تو را می خواند
 گل قاصد آیا
 با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به سر رود خروشان حیات
 آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
 بهتر
 آنست که غفلت نکنیم از آغاز
 باز کن پنجره را
 صبح دمید
 چه شبی بود و چه فرخنده شبی
 آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
 کودک قلب من این قصه ی شاد
 از لبان تو شنید :
 ”زندگی رویا نیست
 زندگی زیبایی ست
 می توان
 بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
 می
 توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
 می توان
 از میان فاصله ها را برداشت
 دل من با دل تو
 هر دو بیزار از این فاصله هاست “
 قصه ی شیرینی ست
 کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
 قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
 باز هم قصه بگو
 تا به آرامش دل
 سر به دامان تو
 بگذارم و در خواب روم
 گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
 یادگاران تو اند
 رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
 در تمام در و دشت
 سوکواران تو اند
 در دلم آرزوی آمدنت می میرد
 رفته ای اینک ، اما آیا
 باز برمی گردی ؟
 چه تمنای محالی دارم
 خنده ام می گیرد
 چه شبی بود و
 چه روزی افسوس
 با شبان رازی بود
 روزها شوری داشت
 ما پرستوها را
 از سر شاخه به بانگ هی ، هی
 می پراندیم در آغوش فضا
 ما قناریها را
 از درون قفس سرد رها می کردیم
 آرزو می کردم
 دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
 من گمان می کردم
 دوستی همچون سروی سرسبز
 چارفصلش همه آراستگی ست
 من چه می دانستم
 هیبت باد زمستانی هست
 من چه می دانستم
 سبزه می پژمرد از بی آبی
 سبزه یخ می زند از سردی دی
 من چه می دانستم
 دل هر کس دل نیست
 قلبها ز آهن و سنگ
 قلبها بی خبر از عاطفه اند
 از دلم رست گیاهی سرسبز
 سر برآورد درختی
 شد نیرو بگرفت
 برگ بر گردون سود
 این گیاه سرسبز
 این بر آورده درخت اندوه
 حاصل مهر تو بود
 و چه رویاهایی
 که تبه گشت و گذشت
 و چه پیوند صمیمیتها
 که به آسانی یک رشته گسست
 چه امیدی ، چه امید ؟
 چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
 دل من می سوزد
 که
 قناریها را پر بستند
 و کبوترها را
 آه کبوترها را
 و چه امید عظیمی به عبث انجامید
 در میان من و تو فاصله هاست
 گاه می اندیشم
 می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
 تو توانایی بخشش داری
 دستهای تو توانایی آن را دارد
 که مرا
 زندگانی بخشد
 چشمهای تو به
 من می بخشد
 شور عشق و مستی
 و تو چون مصرع شعری زیبا
 سطر برجسته ای از زندگی من هستی
 دفتر عمر مرا
 با وجود تو شکوهی دیگر
 رونقی دیگر هست
 می توانی تو به من
 زندگانی بخشی
 یا بگیری از من
 آنچه را می بخشی
 من به بی سامانی
 باد را می مانم
 من به
 سرگردانی
 ابر را می مانم
 من به آراستگی خندیدم
 من ژولیده به آراستگی خندیدم
 سنگ طفلی ، اما
 خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
 قصه ی بی سر و سامانی من
 باد با برگ درختان می گفت
 باد با من می گفت :
 ” چه تهیدستی مرد “
 ابر باور می کرد
 من در آیینه رخ خود
 دیدم
 و به تو حق دادم
 آه می بینم ، می بینم
 تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
 من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
 چه امید عبثی
 من چه دارم که تو را در خور ؟
 هیچ
 من چه دارم که سزاوار تو ؟
 هیچ
 تو همه هستی من ، هستی من
 تو همه زندگی من هستی
 تو چه داری ؟
 همه چیز
 تو چه کم داری ؟ هیچ
 بی تو در می ابم
 چون چناران کهن
 از درون تلخی واریزم را
 کاهش جان من این شعر من است
 آرزو می کردم
 که تو خواننده ی شعرم باشی
 راستی شعر مرا می خوانی ؟
 نه ، دریغا ، هرگز
 باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی
 کاشکی شعر
 مرا می خواندی
 بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
 بی تو سرگردانتر ، از پژواکم
 در کوه
 گرد بادم در دشت
 برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
 بی تو سرگردانتر
 از نسیم سحرم
 از نسیم سحر سرگردان
 بی سرو سامان
 بی تو - اشکم
 دردم
 آهم
 آشیان برده ز یاد
 مرغ
 درمانده به شب گمراهم
 بی تو خاکستر سردم ، خاموش
 نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
 نه مرا بر لب ، بانگ شادی
 نه خروش
 بی تو دیو وحشت
 هر زمان می دردم
 بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
 و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
 کاستن
 کاهیدن
 کاهش جانم
 کم
 کم
 چه کسی خواهد دید
 مردنم را بی تو ؟
 بی تو مردم ، مردم
 گاه می اندیشم
 خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
 آن زمان که خبر مرگ مرا
 از کسی می شنوی ، روی تو را
 کاشکی می دیدم
 شانه بالازدنت را
 بی قید
 و تکان دادن دستت که
 مهم نیست زیاد
 و تکان دادن سر
 را که
 عجیب !عاقبت مرد ؟
 افسوس
 کاکش می دیدم
 من به خود می گویم:
 ” چه کسی باور کرد
 جنگل جان مرا
 آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “
 باد کولی ، ای باد
 تو چه بیرحمانه
 شاخ پر برگ درختان را عریان کردی
 و جهان را به سموم نفست ویران کردی
 باد کولی تو چرا
 زوزه کشان
 همچنان اسبی بگسسته عنان
 سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟
 آن غباری که برانگیزاندی
 سخت افزون می کرد
 تیرگی را در دشت
 و شفق ، این شفق شنگرفی
 بوی خون داشت ، افق خونین بود
 کولی باد پریشاندل آشفته صفت
 تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب
 تو به
 من می گفتی :
 ” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “
 من سفر می کردم
 و در آن تنگ غروب
 یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
 دل من پر خون بود
 در من اینک کوهی
 سر برافراشته از ایمان است
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برمی گردم
 و صدا می زنم :
 ” آی
 باز کن پنجره را
 باز کن پنجره را
 در بگشا
 که بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ
 به گلستان آمد
 باز کنپنجره را
 که پرستو می شوید در چشمه ی نور
 که قناری می خواند
 می خواند آواز سرور
 که : بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “
 سبز برگان
 درختان همه دنیا را
 نشمردیم هنوز
 من صدا می زنم :
 ” باز کن پنجره ، باز آمده ام
 من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
 با چه شور و چه شتاب
 در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم
 از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
 از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
 بی تو می
 رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها
 وصبوری مرا
 کوه تحسین می کرد
 من اگر سوی تو برمی گردم
 دست من خالی نیست
 کاروانهای محبت با خویش
 ارمغان آوردم
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برخواهم گشت
 تو به من می خندی
 من صدا می زنم :
 ” آی با باز کن پنجره را “
 پنجره را می بندی
 با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
 با تو اکنون چه فراموشیهاست
 چه کسی می خواهد
 من و تو ما نشویم
 خانه اش ویران باد
 من اگر ما نشویم ، تنهایم
 تو اگر ما نشوی
 خویشتنی
 از کجا که من و تو
 شور یکپارچگی را در شرق
 باز برپا نکنیم
 از
 کجا که من و تو
 مشت رسوایان را وا نکنیم
 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند
 من اگر بنشینم
 تو اگر بنشینی
 چه کسی برخیزد ؟
 چه کسی با دشمن بستیزد ؟
 چه کسی
 پنجه در پنجه هر دشمن دون
 آویزد
 دشتها نام تو را می گویند
 کوهها شعر مرا می خوانند
 کوه باید شد و ماند
 رود باید شد و رفت
 دشت باید شد و خواند
 در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
 در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
 در من این شعله ی عصیان نیاز
 در تو دمسردی پاییز که چه ؟
 حرف را باید زد
 درد را باید گفت
 سخن از مهر من و جور تو نیست
 سخن از تو
 متلاشی شدن دوستی است
 و عبث بودن پندار سرورآور مهر
 آشنایی با شور ؟
 و جدایی با درد ؟
 و نشستن در بهت فراموشی
 یا غرق غرور ؟
 سینه ام آینه ای ست
 با غباری از غم
 تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
 آشیان تهی دست مرا
 مرغ دستان تو پر می سازند
 آه مگذار
 ، که دستان من آن
 اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
 آه مگذار که مرغان سپید دستت
 دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
 من چه می گویم ، آه
 با تو اکنون چه فراموشیها
 با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست

 تو مپندار که خاموشی من
 هست برهان فراموشی من


 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند



 آذر ، دی 1343
 حمید مصدق


منبع:http://p30city.net/archive/index.php/t-26057.html
۰ نظر ۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۰۴