شهید بیداری و مقاومت
سید قطب
تولد و زادگاه
سید قطب Sayyid Qutb در سال1906 میلادى در روستاى «موشه» از
توابع استان اسیوط مصر که به روستاى عبدالفتاح نیز معروف است، دیده به جهان گشود.
روستاى موشه یا موشا از نظر جغرافیایى در یکى از سرزمینهاى مرتفع مصر و کنار رود
خروشان نیل واقع است. اکثر اهالى روستاى موشه مسلمانند و اقلیتى پیرو دین مسیحیت در
روستا زندگى مىکنند.
محیط خانواده
پدرش حاج قطب ابراهیم سر سلسله خاندان
قطب بود که پس از وفات پدر ریاست این خاندان را برعهده گرفت. از خصوصیات بارز وى
این بود که بسیار انفاق مىکرد. بخشش وى به قدرى بود که وقتى دارایىاش تمام شد،
زمینهاى کشاورزى را یکى پس از دیگرى فروخت تا این که مجبور شد منزل بزرگ و زیبایش
را نیز بفروشد. از عادات هر ساله او این بود که روزهاى عید سعید فطر، قربان،
عاشورا، نیمه شعبان، سالروز معراج پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ماه مبارک
رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى یادشده در منزل خود
جمع مىکرد و پس از مراسم دورهخوانى قرآن، بهترین طعامها را به مهمانان مىداد.
از ویژگىهاى دیگر پدرش که سید قطب از آن یاد مىکرد، تواضع او است.
سید قطب در
این باره مىنویسد:
کارگرانى براى پدرم کار مىکردند. طبق رسم همیشگى او را
«سیدى» خطاب مىکردند؛ اما او بسیار ناراحت مىشد و مىگفت: کوچکترها بگویند عمى
الحاج و بزرگترها بگویند حاجى.(1)
حاج ابراهیم از نظر سیاسى عضو حزب اللواى مصر
و منزلش مرکز امور سیاسى روستا بود. در جریان انقلاب 1919 میلادى در مصر، اجتماعات
علنى و سرى تشکیل داد و راه انقلاب را به مردم مىآموخت. حاجى قطب ابراهیم دوبار
ازدواج کرد که حاصل ازدواج اول یک دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود که
همگى وقتى به سن رشد رسیدند، با دولت وقت درگیر شدند و همه آنها طعم تلخ زندان را
چشیدند. هنگامى که سید قطب به جرم اسلامخواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفیسه و
خواهرزادههایش رفعت و عزمى نیز دستگیر و روانه زندان شده، مورد اذیت و آزار قرار
گرفتند. پس از مدتى نفیسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفیسه یعنى رفعت و عزمى در زندان
ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دایىاش سید قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او
نپذیرفت و زیر شکنجههاى شدید مأموران زندان شهید شد؛ ولىعزمى پس از مدتى رهایى
یافت (خالدى، ص42).
خواهران دیگر سید به نامهاى أمینه و حمیده و همچنین برادرش
محمد قطب سرنوشتى شبیه آنها داشتند. محمد قطب که در سال 1919 میلادى چشم به جهان
گشود و به دلیل مبارزات سیاسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج کرد، هماکنون در
عربستان به سر مىبرد و به کار تحقیق و تألیف اشتغال دارد.(2)
مادر سید قطب، زنى
پاکدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهیم در قاهره
زندگى مىکرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدریس مىکردند. از خصوصیات
مادرش این بود که استماع قرآن را بسیار دوست مىداشت و پسرش سیدقطب را به این نیت
به مدرسه فرستاد تا قرآن بیاموزد و براى مادر تلاوت کند. مادر سید قطب در سال 1940
میلادى در روستاىموشهدرگذشت.
دوران تحصیل
پس از گذراندن دوران کودکى،
پدر و مادر سید قطب تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمایلى به مدرسه
رفتن نداشت؛ اما با تشویق پدر و مادر در سال 1912 میلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى
روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى
مىدانستند.
وقتى سید در سال دوم ابتدایى مشغول تحصیل بود، صاحب مکتبخانه که با
حاجى ابراهیم رابطه دوستى داشت، از او خواهش کرد فرزندش را از مدرسه به مکتبخانه
انتقال دهد تا قرآن حفظ کند و مسائل اسلامى را فرا گیرد. صبح روز بعد سید به توصیه
پدر به مکتب رفت. سید تصمیم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ کند و بنابراین
تصمیم، در سال دوم ابتدایى حفظ قرآن را آغاز کرد و در سال چهارم ابتدایى یعنى در ده
سالگى حافظ کل قرآن کریم شد. سید از همان کودکى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دلیل
نمىپذیرفت. خود وى مىگوید: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبلیغ به
روستاى ما آمد. شبى از شبها که بر روى منبر سوره کهف را تفسیر مىکرد، این آیه را
خواند: ذلک ما کنا نبغ(کهف (18)، 64). من از پایین منبر پرسیدم: «یا شیخ! چرا حرف
یاء در کلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»(3)
وى به کتاب و کتابخوانى بسیار علاقه
داشت؛ به طورى که بین مردم روستا به این صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خرید
کتابهایى که هر هفته کتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مىآورد، کتابخانه
شخصى کوچکى که داراى 25 جلد بود، فراهم کرد و این کتابخانه کوچک، یگانه کتابخانه
روستاى موشه بود. وى کنار آموزشهاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 میلادى
دوره ابتدایى کلاسیک را نیز با کامیابى به انجام برساند. پس از این دوره، وى در
جلسات هفتگى پدرش پیرامون اوضاع اجتماعى و سیاسى مصر حضورى مستمر یافت و این در
حالى بود که سیزده سال داشت (همان).
سفر به قاهره و ادامه تحصیل
سید قطب
به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد؛ اما در
سال 1920میلادى براى ادامه تحصیل به قاهره سفر کرد و در منزل دایىاش، احمد حسین
عثمان سکونت گزید. حدود 16سالگى وارد دانشسراى عبدالعزیز قاهره شد. او بعد از
اتمام دوره دانشسرا و دریافت گواهینامه تدریس در مدارس ابتدایى به استخدام وزارت
تعلیم و تربیت درآمد. زمانى که دانشجوى دانشگاه دارالعلوم بود، ریاست دانشگاه را
دکتر طه حسین به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجویى، کنفرانسى به وسیله ریاست
دانشگاه ترتیب داده شد تا سید در آن سخنرانى کند. او با مقالهاى تحت عنوان «مهمه
الشاعر فى الحیاه، شعر الجیل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت.
وى در زمان
دانشجویى بسیار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه
انتقاد مىکرد. با وجود اینکه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمینههاى
علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نیز از تلاش و پشتکار سید،
متعجب و در عین حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال
سید باعث شده تا محبوب دلها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سید در 1932 میلادى با
مدرک لیسانس در رشته ادبیات عرب، از دانشکده دارالعلوم فارغ التحصیل شد و همان سال
در تشکیل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشارکت کرد. هدف این جمعیت که از بین فارغ
التحصیلان دارالعلوم انتخاب مىشدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. این جماعت پس از
مدتى مجلهاى به نام «دارالعلوم» منتشر مىکرد. سیدقطب در سال 1933 میلادى به
استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داوودیه مصر در جایگاه
معلم ابتدایى به امر مقدس تدریس پرداخت. او سپس در مدارس دمیاط، بنى سویف و مدرسه
ابتدایى حلوان به تدریس مشغول بود تا این که پس از شش سال تدریس در مدارس گوناگون،
در تاریخ 1940 در جایگاه کارمند، به اداره مرکزى وزارت تعلیم و تربیت مصر انتقال
یافت و به ترتیب در بخشهاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدایى مشغول فعالیت
شد. در سال 1945 میلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 میلادى در
این قسمت مشغول به کار بود.
اعزام به امریکا
سیدقطب به همراه دوستانش(4)
در دانشگاه با فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى بیشتر آشنا شد و با آشنایى پیشین که به
وسیله دایى خود از حزب «وفد» داشت، به عضویت این حزب درآمد و مقالات خود را در
نشریه این حزب منتشر کرد.
بعد از انتشار مقالاتى در باره مشکلات مصر، دولتمردان
مصر تصمیم گرفتند سید قطب را براى مأموریتىکارى به امریکا اعزام کنند. وزارت تعلیم
و تربیت مصر سید را به بهانه تحقیق در شیوه تربیت در مدارس امریکا اعزام کرد؛ اما
آنها از این تصمیمگیرى دو هدف را پى مىگرفتند: 1. سید قطب از جامعه علمى ـ
فرهنگى مصر دور شود تا دیگر نتواند اذهان عمومى را متوجه حرکت اسلامى کند؛ 2. در
مدت اقامت خود در امریکا تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گیرد و به اصطلاح نظرش از
غربستیزى، به غربزدگى برگردد. وى در سال 1948میلادى سفرش را با کشتى از بندر
اسکندریه به نیویورک آغاز کرد. پس از ورود به نیویورک به انجام مأموریت محوله
پرداخت و هر روز به مدارس امریکا مىرفت و از نحوه آموزش در آنجا اطلاعاتى کسب
مىکرد. او حدود دو سال در امریکا اقامت داشت و در این مدت از طریق جراید، رادیو و
تلویزیون و با شمّ سیاسى بالایى که داشت، فهمید امریکا مىخواهد از سلطه انگلیس بر
دنیا بکاهد و خود، استعمار کشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدین سبب تصمیم
گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ویژه نسل جوان آگاهى بخشد و
طرح امریکا را آشکار سازد.
بازگشت به مصر
سید قطب در سال 1950 میلادى به
مصر بازگشت و در جایگاه دستیار دفتر وزیر تعلیم و معارف مصر، مشغول کار شد. سفر به
امریکا نه تنها او را از اهداف و آرمانهایش دور نکرد، بلکه مصمم شد با استعمار
بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حکومت مقدور ندید، در 1952 میلادى
استعفانامه خود را تقدیم وزارت کرد و اعلام داشت دیگر حاضر به همکارى با آنها
نیست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوایل سال 1954 با
استعفاى وى موافقت شد (خالدى، ص88).
در سنگر مطبوعات
سید قطب از سنین
جوانى در مطبوعات مصر مقاله مىنوشت و به روزنامهنگارى علاقه وافرى داشت. نخستین
مقاله وى در 16سالگى در مجله «صحیفه بلاغ» در سال 1922 میلادى چاپ شد. وى ابتدا با
نشریات معروفى چون البلاغ، البلاغ الاسبوعى، الجهاد، الاهرام، و غیره همکارى مىکرد
و مرتب براى این نشریات مقاله مىنوشت (همان، ص98).
سید قطب در چهل سالگى همزمان
با آغاز تفکر در باره حرکت اسلامى و انقلابى با نشریاتى چون الکتاب المصرى، الکتاب
السوادى، الشؤون الاجتماعیه و غیره همکارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء
الجدید» نیز که شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مىکرد، مقاله نوشت؛ اما پس از
اندکزمانىبه علت انتقاد شدید سید از استعمار و اتهام همکارى دولت با آنان، تعطیل
شد. وى پس از تعطیلى مجله اللواء الجدید، دست از مبارزه نکشید و در جایگاه سردبیر و
نویسنده مجله «الدعوه» کار خود را ادامه داد. مقالات وى در این نشریه، دعوت از مردم
براى انقلاب، تشکیل حکومت اسلامى و تغییر حاکمیت بود؛ اما این مجله را نیز پس از
مدتى رژیم مصر تعطیل کرد. سید باز هم ناامید نشد و با همکارى یوسف شماته، نشریهاى
به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. یوسف شماته در جایگاه مدیر مسؤول و سید قطب
در مقام سردبیر مشغول فعالیت شدند (همان، ص103).
سید در نشریه العالم العربى بر
خلاف همه نشریات مصرى که تاریخ روز را به میلادى درج مىکردند، بر اساس تاریخ هجرى
قمرى مىنوشت. وى همچنین در سال 1948میلادى با همکارى جمعیت اخوان المسلمین، مجله
«الفکر الجدید» را تأسیس کرد و در این مجله نیز طرفدارى از اصلاحات و تغییر حاکمیت
موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سید در این مجله از تندترین و در عین حال
قوىترین مقالات به شمار مىرود.(5) با ادامه موضع انقلابى در مقالات سید، این
نشریه هم تعطیل شد.
در سال 1954 جمعیت اخوان المسلمین مجلهاى به نام «اخوان
المسلمین» چاپ کرد و سید قطب را در جایگاه رئیس هیأت تحریریه آن برگزید. این
هفتهنامه روزهاى پنجشنبه منتشر مىشد و نخستین شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به
چاپ رسید. سید در این هفتهنامه افکار اسلامى و انقلابى خود را بیش از گذشته منتشر
کرد؛ از اینرو پس از چاپ دوازده شماره در تاریخ 6 ذىالحجه 1373 از انتشار آن
جلوگیرى شد و این واپسین فعالیت مطبوعاتى سید قطب به شمار مىرفت؛ زیرا در همین سال
دستگیر و روانه زندان شد.
سید قطب در طول حیات 25ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و
قصیده در مجلات و روزنامههاى گوناگون مصر چاپ کرد (خالدى، ص109). وى که نیمى از
زندگى خود را با نشریات مختلف سپرى کرد، در این مدت پى برد که رفتار و عملکرد بعضى
از این مطبوعات مشکوک است و از چاپ مقالات وى خوددارى مىکنند و دریافت که بعضى از
آنها با بیگانگان در ارتباطند؛ به همین سبب مقالهاى تحت عنوان «الدوله تخفق
الأدب» ضد این دسته از نشریات نگاشت و آنها را رسوا کرد (همان،
ص111).
استادان و افراد تأثیرگذار بر سید قطب
افراد متعددى بر سیدقطب
تأثیر عقیدتى داشتندکه...