نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

در مهندسی افکار عمومی،
علاوه بر تنوع رسانه ها،
هم افزایی
در اقناع مخاطبِ هوشمند نیز،
لازم است.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۲۴ مطلب با موضوع «مبانی تئوریک» ثبت شده است

وظیفه رسانه‌ها

 از نگاه نبوی صلی الله علیه و آله و سلم


بی شک یکی از وسایل مهمی که در جامعه ما می تواند موجب بالارفتن سطح فرهنگ اسلامی شود، رسانه ها می باشد که در رأس آن رسانه ملی است.اگر در صدر اسلام، آداب و رسوم دینی و اخلاقی توسط نوشته و زبان و مانند آن به گوش جهانیان می رسید و پیامبر اکرم (ص) برای آن یک ضوابطی قرار داده بودند، در عصر حاضر نیز پیام رسانی دینی با قالب جدیدتر به میدان آمده است که در شرایط حاضر، بیشترین سهم را رسانه ملی بر دوش گرفته است.
پرواضح است که «ترویج ارزش‌های اسلامی» و «حفظ نظام اسلامی» بزرگ‌ترین وظیفه رسانه ملی مى باشد که مى تواند در سایه انجام این دو تکلیف اصلی و خطیر، جامعه اسلامی را به سوی کمال و وحدت کلمه سوق دهد.
در این نوشتار برآنیم تا با بهره گیری از سخنان پیامبر اکرم (ص)، وظایف و رسالت‌های رسانه ملی را بررسی و تبیین نماییم.

مفهوم شناسی  رسانه
یکی از پدیده‌های جدیدی که امروزه در ارتباط با جامعه و فرهنگ، مورد توجه جامعه‌شناسان قرار گرفته، پدیدۀ رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی است. برخلاف گذشته که انتقال فرهنگ در سطحی محدود و بسیار کند و تدریجی صورت مى گرفت، امروزه با گسترش رسانه‌ها، جریان انتقال و اشاعۀ فرهنگ در سطحی وسیع و در زمانی کوتاه صورت گرفته و مجموعۀ وسیعی از معانی در نظام فرهنگی در کل جامعه گسترش مى یابد.
 شاید بتوان‌ گفت‌ «هر وسیله‌اى که‌ پیامى را منتقل‌ کند، رسانه‌ است‌» امّا این‌، ساده‌ سازى است‌ و نمى تواند ابعاد مختلف‌ رسانه‌ را نشان‌ دهد . اگر هم‌ بگوییم‌ « رادیو و تلویزیون‌ و مطبوعات‌ و کتاب‌ و سینما و حتّى اینترنت‌، رسانه‌ هستند » باز هم‌ بخشى از این‌ مفهوم‌ را نادیده‌ گرفته‌ایم‌ و به‌ ویژه‌ فرهنگ‌ بومى و سنتى و شرقى و حتّى اسلامى خود را نادیده‌ انگاشته‌ایم‌.
بنابراین‌، بهتر است بگوییم:«رسانه‌، موجود زنده‌اى است‌ که‌ پیامى را از یک‌ پیام‌ ساز بـه یک‌ پیام‌‌گـیر (مخاطب‌) مـنتقل‌ مى کند.». اگر این‌ گونه‌ به‌ رسانه‌ نگاه‌ کنیم‌، نتایج‌ زیر گریز ناپذیرند:

1) رسانه‌ها تمام‌ ویژگى هاى موجود زنده‌ را دارا هستند و پا را از صِرف‌ برقرارى ارتباط‌ و انتقال‌ِ پیام ِفراتر مى گذارند و خود، تبدیل‌ به‌ «پیام‌ ساز» مى شوند.

2) طبق‌ این‌ دیدگاه‌، محصول‌ پخش‌ شده‌ از یک‌ رسانه‌، خود، به‌ رسانه‌ تبدیل‌ مى شود. اگر مک‌ لوهان‌ گفت‌:
The Media is the Message

ما مى گوییم‌:
The Message is the Media

این‌ دو همواره‌ به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ پیوسته‌ به‌ همدیگر تبدیل‌ مى شوند و دایره‌ای‌ تشکیل‌ مى دهند که‌ در هر نقطه‌ که‌ یکى به‌ پایان‌ برسد، از همان‌ نقطه‌ دیگرى شروع‌ مى شود.

3) طبق‌ این‌ تعریف،‌ موارد زیر رسانه‌اند و حتّى بر اساس‌ ویژگى هاى جهانى امروزین‌، همه‌، رسانه‌ جمعی ‌اند:«رادیو، تلویزیون‌، مطبوعات‌، کتاب‌، سینما، رایانه شخصى ، نوار، ویدئو، سى دى ، دى وى دى ، اینترنت‌، صفحات‌ وب‌، وبلاگ‌، رادیو بلاگ ، فتو بلاگ ، ویدیو بلاگ ، پادکست ، تلفن‌هاى همراه‌، تریبون‌، منبر، محراب‌، مأذنه‌ و مناره‌، خود اذان‌، مقام‌ (در فرهنگ‌ ایرانى و اسلامى )، گنبد و بقعه‌،عکس‌، فیلم‌، کارتون‌ و پویانمایى ، تابلو، بیل‌ بورد (تابلوهاى خیابانى )، آرم‌ (نشانه‌)، دیوار نوشته‌، بازى (گیم‌) ، و ... ».[1]


تقسیم بندی رسانه

 الف ـ رسانه‌های چاپی (printed media) مانند روزنامه و مجله.
ب ـ رسانه‌های الکترونیک (electronic media) مانند رادیو و تلویزیون.
ج ـ رسانه‌های دیجیتال (digital media) مانند سی دی، دی وی دی، هارد دیسک، فلاپی دیسک و فلش دیسک.

کارکردهای سه گانۀ رسانه‌ها
محققان و صاحب نظران، سه کارکرد عمده برای رسانه ها تعریف و تبیین کرده اند:

1) نظارت بر محیط: جمع آوری و توزیع اطلاعات در مورد رویدادهای محیطی، هم در داخل و هم در خارجِ یک جامعه خاص.
2) همبستگی بخشی از جامعه در واکنش به محیط.
همبستگی در اینجا شامل تفسیر اطلاعات مربوط به محیط و توصیه در مورد نحوه رفتار در واکنش به این رویدادها می باشد. این فعالیت تاحدودی به عنوان ویرایش شناخته می شود.
3) انتقال میراث اجتماعی از نسلی به نسل دیگر.[2]

پیوند دین و رسانه
امروزه حضور گسترده رسانه های جمعی در جهت دهی به افکار عمومی جهان، از واقعیات انکارناپذیر می باشد که دنیای معاصر را از حیث ساخت و محتوا، تحت تأثیر قرار داده است. این معنا تا بدانجا پیش رفته که عصر حاضر را عصر رسانه‌ها نامیده‌اند. عصری که بحران معنویت نیز بشرِ قرن تکنولوژی را متأثر ساخته تا آنجا که شکل‌گیری گسترده ادیان نوظهور را خصوصاً در جوامع صنعتی شاهد هستیم. بى شک این موضوع، اهمیت ادیان سنتی را نیز در نظامی از بازتعریف مبانی خود قرار داده و آنها را در راستای تشکیل پیوندهای سیستماتیک با سایر حوزه ها فعال نموده است؛ یکی از مهم‌ترین این پیوندها، در عرصه دین و رسانه نمود پیدا مى کند. براین اساس، کارکردهای رسانه نیز متأثر از این نوع پیوندها گردیده است که این مقوله را در حوزه دین می توان به خوبی از میان گزاره های ارزشیِ دین‌داران و دین‌مداران جستجو نمود.

قرآن کریم و اخلاق رسانه‌ای
خداوند متعال که توسط پیامبرش، پیام الهی خود را به مردم ابلاغ کرد، همواره بر این نکته تأکید مى فرماید که در راه اطلاع رسانی و فرهنگ سازی دینی، اصل پیام را بدون هیچ کم و کاستی به گوش مردم برساند و در این راه مقدس، جز آرمان های دینی و اسلامی، ملاحظه هیچ شخص حقیقی یا حقوقی را نکند.چنانچه در مساله غدیر خم از رسول اکرم (ص) می خواهد که ولایت حضرت علی (ع) را به گوش جهانیان برساند و در این امر الهی هیچ قصوری صورت نگیرد:
)یا أَیهَا الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ(.[3]
ای رسول! آنچه را که از سوی خدا به تو رسید، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت خود را انجام نداده‌ای».

در کنار این مطلب، اطلاع‌رسانی و تبلیغ از منظر قرآن کریم با ضوابط و اخلاق خاصی همراه است و باید از اشاعه مطالب کذب و غیر واقعی دوری نمود و مطالبی را در میان مردم ارائه کرد که دارای سندیّت بوده و اخلاق اسلامی را ترویج نماید؛ چنانچه قرآن کریم در این باره مى فرماید:
)وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ([4]؛
«و آنچه را که بدان علم نداری، پیروی مکن».

پیامبراکرم (ص) و اخلاق رسانه‌ای
بی تردید مى توان رسانه‌های مختلف جامعه را، مبلغان امروز بدانیم که هرکدام رسالت گسترش ایمان و اخلاق را بهتر انجام دهند، در زمره رسانه‌های دینی و اخلاقی قرار مى گیرند. در رأس این رسانه‌ها، رسانه ملی قرار دارد.

پیامبر اسلام (ص) که خود بزرگ‌ترین اطلاع رسانی دینی را به واسطه قرآن کریم و بیانات شیوای خود انجام دادند، اخلاق و وظایف خاصی را از پیام‌رسانان و اصحاب رسانه انتظار دارند که عبارت‌اند از:

1.ظرفیت سنجی مخاطب
یکی از امور مهمی که همواره می بایست به عنوان خط مشی اصلی اصحاب رسانه باشد، توجه به ظرفیت و دامنه علمی مخاطب خود مى باشد.خیلی از مسائل اگرچه صحیح و منطقی مى باشد، ولی گاهی مصلحت نیست که در اختیار افکار عمومی قرار گیرد؛ چرا که مخاطب، ظرفیت دریافت چنین مطلبی را ندارد. رسانه ملی باید مطالبی را انتخاب کند که در حد متوسطِ ظرفیت مخاطبان باشد و از ارائه مطالب و اخباری که بالاتر از ظرفیت و سطح علمی مردم مى باشد، پرهیز نماید؛ زیرا این خود مى تواند ایجاد چالش نماید. به همین خاطر پیامبر اکرم (ص) درباره رعایت ظرفیت مخاطب چنین می فرماید:
«اِنّا معاشرُ الأنبیاءِ اُمِرْنا اَنْ نُکَلَّمَ الناسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِم؛[5] ما پیامبران، مأموریم که با مردم بر اساس میزان عقل و تدبیرشان صحبت نماییم».

2. همراهی و همدلی با مخاطبان
بی تردید رسانه ملی مى تواند مرکزی برای انس و الفت جامعه اسلامی باشد و وحدت اسلامی را در سایه ولایت الهی، برای مردم به ارمغان آورد. رسانه ملی وظیفه دارد که همواره به عنوان بلندگوی جامعه اسلامی با ایجاد و پخش برنامه های مناسب و در شأن مردم اسلامی، روحیه همدلی و همیاری را در جامعه ایجاد نماید؛ به شکلی که جامعه اسلامی احساس کند که یک دوستی و یگانگی دینی بین آحاد مردم وجود دارد. چنانچه وجود مقدس پیامبر اسلام (ص)  همدلی با مردم را بزرگ‌ترین وظیفه خود دانسته و مى فرمود:
«اَمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ الناسِ کَما اَمَرَنی بِأداءِ الْفَرائِضِ؛[6] خداوند، مرا به مدارا کردن با مردم دستور داد همان‌طور که به انجام واجبات فرمان داده است».

3.توجه دقیق به احکام اسلامی
مردم جامعه ما به گونه‌ای هستند که رسانه ملی را تریبون ارزش های اسلامی مى دانند و هرچه را که از این رسانه پخش شود، برای خود حجت مى دانند.با این شرایط، رسانه ملی مى بایست آداب و دستورهای اسلامی را در سرلوحه کار خود قرار دهد و بیش از همه چیز باید توجه داشته باشد که محتوا و قالب برنامه‌هایش با احکام اسلامی تطبیق داشته باشد و این انتظاری است که همه مردم از این رسانه ارزشمند و تأثیرگذار دارند. مشی و اخلاق پیامبر اکرم (ص) مطابق با دستور الهی و قرآن کریم بود و هیچگاه از این محور خارج نمى شد. چنانچه در روایت است:
«کان خلقهُ القرآن؛[7] اخلاق و رفتار رسول اکرم (ص) بر اساس قرآن بود».

4. صداقت و واقع‌گرایی
ارزش رسانه ملی به این است که برنامه هایی را در دستور کار خود قرار دهد که به دور از دروغ و مبالغه و اغراق‌‌ باشد. گاهی در برخی برنامه‌ها مطالبی ارائه مى گردد که مطالب کوچک، بزرگ و مسائل بزرگ، کوچک مى شود و این رهنمودها را نمی توان در جامعه پیاده  نمود. رسانه ملی باید دقت نماید که گزارش‌ها صادقانه و برنامه‌ها در حد سطح عادی و متوسط افراد باشد و اموری در جامعه ترویج شود که سنگین و خارج از حیطه عملی افراد نباشد.
چنانچه پیامبر اکرم (ص) دوری از تکلّف و نمایش دروغین را از برنامه های اصلی پیامبران دانسته و مى فرماید:
«نَحْنُ مَعاشِرُالأنْبِیاءِ وَ الاُمَناءِ و الأتْقِیاء بَراءٌ منَ التَّکَلُّفِ؛[8] ما گروه پیامبران و صادقان و متقیان ، از تکلف به دور هستیم (و زحمت بى جا برای خود و دیگران ایجاد نمى کنیم)».

5.دوری از ایجاد  منازعات اجتماعی
رسانه ملی باید مروج وحدت اسلامی در جامعه باشد و تمام سعی خود را نماید که از هرگونه کاری که موجب تفرقه در جامعه مى شود پرهیز نماید.عیب جویی از افراد و تمرکز بر نقاط ضعف اشخاص و ... از جمله چیزهایی است که وحدت جامعه را مورد تزلزل قرار می دهد؛ لذا رسانه ملی باید به این نکته توجه خاص  داشته باشد. البته همه جا نمى توان این فرمول را پیاده کرد و در شرایطی که افرادی بخواهند با مشی و رفتار خائنانه خود، جامعه را به سوی نابودی کشانده و ارکان و هویت نظام را زیر سؤال ببرند، رسانه ملی وظیفه دارد که این افراد و جریانات را به مردم معرفی کند و جامعه را از فتنه‌های آنها مطلع سازد. به هر حال انتظاری که از رسانه ملی مى رود، این است که وحدت اسلامی را حول محور مستحکم «ولایت فقیه» در جامعه نهادینه کند.

از اخلاق پیامبر اکرم (ص) این بود که از عیوب مردم دوری مى نمود و به نقاط قوت مردم توجه مى نمود. امام صادق (ع) مى فرماید:
«لاتَطْعنُوا فی عُیُوب مَن اقْبلَ اِلَیْکُم بِمَوَدَّتِهِ فَإنَّها لَیْسَتْ مِنْ اَخْلاقِ رَسُولِ اللهِ؛[9] درباره کسی که با شما آشنا و دوست است، عیب جویی نکنید؛ زیرا این، از اخلاق رسول اکرم (ص) نبوده است».

6.صلابت و قاطعیت
یکی دیگر از وظایفی که از رسانه ملی انتظار می رود، صلابت در انجام تکالیف اسلامی مى باشد. گاهی مصلحت اقتضا مى کند که رسانه ملی مطالبی را ارائه نماید که به ذوق گروه خاصی  خوش نمی آید ولی منافع اصلی آن، نصیب آحاد مردم می گردد.
در اینجا می بایست رسانه ملی صلابت اسلامی خود را به منصه ظهور گذارد و به خاطر اسلام و احکام مقدس دینی، رعایت هیچ گروه و جریانی را ننماید و فقط با توجه به منویات رهبری، برنامه‌های خود را ارائه نماید.

باندگرایی و توجه به جریانی خاص و ... از چیزهایی است که رسانه ملی باید از آن پرهیز کند و با قاطعیت تمام، مطالب صحیح و اسلامی را در اختیار مردم قرار دهد. پیامبر اکرم (ص) دارای صلابت فوق العاده‌ای در راه خداوند متعال بود و فقط رعایت مصالح الهی را مى نمود؛ چنانچه در روایت آمده است که:
«کانَ رَسُولُ اللهِ (ص) یَغْضِبُ لِرَبِّهِ و لا یَغْضِبُ لِنَفْسِهِ؛[10] رسول اکرم (ص) برای پروردگارش غضب می کرد و صلابت نشان مى داد و برای مصالح شخصی خود خشمگین نمى شد».


پی نوشت ها
________________________________________
[1] . مبانی انسان شناسی، دکتر محمود روح‌الامینی، انتشارات عطار، ص 147.
[2] . http://mgozal.persianblog.ir
[3] . مائده/67.
[4] . اِسراء/ 36.
[5] . کافی، ج 1،ص 23.
[6] . همان، ج2، ص 117.
[7] . محجة البیضاء، ج4، ص120.
[8] . مصباح الشریعه، ص140؛ کافی، ج 6،ص276.
[9] .کافی، ج 8، ص150.
[10] . مستدرک الوسائل الشیعه، ج7، ص203.



منبع: نویسنده: غلامرضا ذاکر صالحی http://www.ensani.ir/fa/content/58880/default.aspx
۰ نظر ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۲۳

کلاه پهلوی و رسانه ی بهلول معاصر


بهلول

اینکه رسانه چیست بماند برای فرصتی مناسب.

فعلا بهلول معاصر را بعنوان نمونه ای از"انسان رسانه" انتخاب کرده ام تا به تجزیه و تحلیل این پدیده معاصر بپردازم.

پیش از هر سخنی او را از زبان خودش بشناسیم:


سال یکهزار و سیصد و سى

دو کمتر سال, مهتابى نه شمسى

به روز هشت ماه جیم(1) ثانى

مرا شد جا در این دنیاى فانى

به سال هشتمین از فضل یزدان

به مکتب حفظ کردم کل قرآن

از آن ساعت الى ده سال تکمیل

مرا بوده است, شغل و کار, تحصیل

وز آن پس مدت ده سال دیگر

بدم از واعظان و اهل منبر

پس از آن از قضاى چرخ مائل

شدم با فتنه سختى مقابل

به مشهد گشت بر پا آتش جنگ

زمین ها گشت از خون, ارغوان رنگ

از اشعار علامه بهلول


علامه حاج شیخ محمد تقی بهلول گنابادی در سال 1279 شمسی در روستای بیلند -شهرستان گناباد پا به عرصه حیات گذاشت. در کودکی به مکتب رفت و به فراگیری قرآن کریم مشغول شد و هشت ساله بود که حافظ کل قرآن شد. وی خواندن و نوشتن را در مکتب نزد پدر آموخت...

این مطالب را از پایگاه اطلاع رسانی علامه بهلول آورده ام تا برای نوشتن در مورد او بهانه ای داشته باشم.

در سالهای ده ی 60  که احتمالا 1364 بود در ماه مبارک رمضان، این رسانه ی انسانی؛ "سفیر قیام مسجد گوهر شاد مشهد رضوی،"   "رسانه ی منبر" بعد از نماز عصر را عهده دار بودند.

پنج روز آخر ماه مبارک را به در خواست شرکت کنندگان، به ماجرای کشف حجاب رضا خوانی و چرایی قیام مسجد گوهر شاد در برابر این واقعه اختصاص داد.

همه از ماجرای کشف حجاب یک چیز هایی می دانند ولی از رهبر این قیام یعنی "شیخ بهلول" چیزی شاید ندانند.

ماجرای مأموریت بهلول در قیام در برابر رضا خان آن هم از زبان خودشان آنقدر جذاب و شنیدنی است که هر محقق رسانه ای را به تأمل وا می دارد.

از این پس در این وبلاگ به فراخور حال و بضاعت این قلم از این "رسانه ی انسانی" رو نمایی خواهد شد....



و امــا..

کلاه پهلوی و رسانه ی ملی

این روز ها سریال کلاه پهلوی از رسانه ی ملی به صورت هفتگی پخش می شود. گرچه این سریال به صورت ریشه ای به موضوع کشف حجاب می پردازد و به عنوان مجموعه ای تاریخی یک بازه ی زمانی ایران معاصر را به تصویر می کشد؛
اما آیا به وقایع تاریخ هم وفادار است یا نه؟
این پرسشی است که برای پاسخگویی به آن هنوز زود است.
باید کسانی که تاریخ و اتفاقات آن برایشان مهم است با دقت این سریال را دنبال کنند تا اگر سریال به حقایق تاریخی وفا دار نماند، به نقد آن بپردازند
وبلاگ نقد رسانه با محک رسانه ی بهلول معاصر به رصد سریال کلاه پهلوی می پردازد.
از شما بینندگان فهیم و فرهیخته نیز برای چالش احتمالی با مستندات این سریال دعوت به هم اندیشی و هم افزایی  و افشای حقایق تاریخی می کند. در بخش نظرات از دیدگاههای شما استقبال می شود.
نقش آفرینان این برهه ی تاریخی در ایران معاصرکیانند؟!
آیا سریال کلاه پهلوی به تاریخ وفا دار است؟!
هفته ی گذشته هفته ی پژوهش بود و سریال کلاه پهلوی نیز محصول یک پزوهش تاریخی است.
باید دید که مستندات این پژوهش و این سریال چقدر با واقعیت های تاریخی مطابقت دارد؟
قسمت های بعدی سریال به این مقایسه ی ما کمک می کند.





۲ نظر ۰۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۱۶
غزه در آتش و خون، من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟

بهانه ای دارم من
که بگم از غزه
آنچه میخوانی تو
نیستش از قلمم
هست از یک شاعر
شاعری پر غصه
نه برای غزه
اما هستش ازدل

تو اگر خواندی آن
بنگر به غزه
که چه زیبا گفته
آن حمید خسته
بنگر به خود، تو
تو ببین احوالت
که کجایی اکنون؟
چی داری در چنته؟

وبلاگ رسانه
از پس این غصه
از تو می خواهد که
تو ببینی که حمید
چی برات نوشته!؟!


حمید مصدق:
پنداشتی
 چون کوه کوه خاموش دمسردم ؟
 بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟
 نی
 قله ام
 بلندترین
 قله غرور
 اینک درون سینه من التهابهاست
 هرگز گمان مبر
 شد خاطرات تلخ فراموشم
 هرچند
 نستوه کوه ساکت و سردم لیک
 آتشفشان مرده خاموشم...

-------
 
من مرغ آتشم
 می سوزم از شراره این عشق سرکشم
 چون سوخت پیکرم
 چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
 آنگاه باز از دل خاکستر
 بار دگر تولد من
 آغاز می شود
 و من دوباره زندگیم را
 آغاز می کنم
 پر باز می کنم
 پرواز می کنم

------

 در شبان غم تنهایی خویش
 عابد چشم سخنگوی توام
 من در این تاریکی
 من در این تیره شب جانفرسا
 زائر ظلمت گیسوی توام
 گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
 گیسوان تو شب بی پایان
 جنگل عطرآلود
 شکن گیسوی تو
 موج دریای خیال
 کاش با زورق اندیشه شبی
 از شط گیسوی مواج تو من
 بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
 کاش بر این شط مواج سیاه
 همه ی عمر سفر می کردم
 من هنوز از اثر عطر نفسهای تو
 سرشار سرور
 گیسوان تو در اندیشه ی من
 گرم رقصی موزون
 کاشکی پنجه ی من
 در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
 چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
 گونه ام بستر رود
 کاشکی همچو حبابی بر آب
 در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
 شب تهی از مهتاب
 شب تهی از اختر
 ابر خاکستری
 بی باران پوشانده
 آسمان را یکسر
 ابر خاکستری بی باران دلگیر است
 و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
 شوق بازآمدن سوی توام هست
 اما
 تلخی سرد کدورت در تو
 پای پوینده ی راهم بسته
 ابر خاکستری بی باران
 راه بر مرغ نگاهم بسته
 وای ،
 باران
 باران ؛
 شیشه ی پنجره را باران شست
 از دل من اما
 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
 آسمان سربی رنگ
 من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
 می پرد مرغ نگاهم تا دور
 وای ، باران
 باران ؛
 پر مرغان نگاهم را شست
 اب رؤیای فراموشیهاست
 خواب را دریابم
 که در آن دولت خاموشیهاست
 ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
 و ندایی که به من می گوید :
 ”گر چه شب تاریک است
 دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
 دل من در دل شب
 خواب پروانه شدن می بیند
 مهر صبحدمان داس به دست
 خرمن خواب مرا می چیند
 آسمانها آبی
 پر مرغان صداقت آبی ست
 دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
 از گریبان تو صبح صادق
 می گشاید پر و بال
 تو گل سرخ منی
 تو گل یاسمنی
 تو چنان شبنم پاک سحری ؟
 نه
 از آن پاکتری
 تو بهاری ؟
 نه
 بهاران از توست
 از تو می گیرد وام
 هر بهار اینهمه زیبایی را
 هوس باغ و بهارانم نیست
 ای بهین باغ و بهارانم تو
 سبزی چشم تو
 دریای خیال
 پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
 مزرع سبز تمنایم را
 ای تو چشمانت سبز
 در من این سبزی هذیان از توست
 زندگی از تو و
 مرگم از توست
 سیل سیال نگاه سبزت
 همه بنیان وجودم
 را ویرانه کنان می کاود
 من به چشمان خیال انگیزت معتادم
 و دراین راه تباه
 عاقبت هستی خود را دادم
 آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
 در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
 مرغ آبی اینجاست
 در خود آن گمشده را دریابم
 ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
 کاروانهای
 فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
 باز کن پنجره را
 تو اگر بازکنی پنجره را
 من نشان خواهم داد
 به تو زیبایی را
 بگذاز از زیور و آراستگی
 من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
 که در آن شکوت پیراستگی
 چه صفایی دارد
 آری از سادگیش
 چون تراویدن مهتاب به شب
 مهر از آن می بارد
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به عروسی عروسکهای
 کودک خواهر خویش
 که در آن مجلس جشن
 صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
 صحبت از سادگی و کودکی است
 چهره ای نیست عبوس
 کودک خواهر من
 در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
 کودک خواهر
 من
 امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز
 شوکتی می بخشد
 کودک خواهر من نام تو را می داند
 نام تو را می خواند
 گل قاصد آیا
 با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به سر رود خروشان حیات
 آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
 بهتر
 آنست که غفلت نکنیم از آغاز
 باز کن پنجره را
 صبح دمید
 چه شبی بود و چه فرخنده شبی
 آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
 کودک قلب من این قصه ی شاد
 از لبان تو شنید :
 ”زندگی رویا نیست
 زندگی زیبایی ست
 می توان
 بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
 می
 توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
 می توان
 از میان فاصله ها را برداشت
 دل من با دل تو
 هر دو بیزار از این فاصله هاست “
 قصه ی شیرینی ست
 کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
 قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
 باز هم قصه بگو
 تا به آرامش دل
 سر به دامان تو
 بگذارم و در خواب روم
 گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
 یادگاران تو اند
 رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
 در تمام در و دشت
 سوکواران تو اند
 در دلم آرزوی آمدنت می میرد
 رفته ای اینک ، اما آیا
 باز برمی گردی ؟
 چه تمنای محالی دارم
 خنده ام می گیرد
 چه شبی بود و
 چه روزی افسوس
 با شبان رازی بود
 روزها شوری داشت
 ما پرستوها را
 از سر شاخه به بانگ هی ، هی
 می پراندیم در آغوش فضا
 ما قناریها را
 از درون قفس سرد رها می کردیم
 آرزو می کردم
 دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
 من گمان می کردم
 دوستی همچون سروی سرسبز
 چارفصلش همه آراستگی ست
 من چه می دانستم
 هیبت باد زمستانی هست
 من چه می دانستم
 سبزه می پژمرد از بی آبی
 سبزه یخ می زند از سردی دی
 من چه می دانستم
 دل هر کس دل نیست
 قلبها ز آهن و سنگ
 قلبها بی خبر از عاطفه اند
 از دلم رست گیاهی سرسبز
 سر برآورد درختی
 شد نیرو بگرفت
 برگ بر گردون سود
 این گیاه سرسبز
 این بر آورده درخت اندوه
 حاصل مهر تو بود
 و چه رویاهایی
 که تبه گشت و گذشت
 و چه پیوند صمیمیتها
 که به آسانی یک رشته گسست
 چه امیدی ، چه امید ؟
 چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
 دل من می سوزد
 که
 قناریها را پر بستند
 و کبوترها را
 آه کبوترها را
 و چه امید عظیمی به عبث انجامید
 در میان من و تو فاصله هاست
 گاه می اندیشم
 می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
 تو توانایی بخشش داری
 دستهای تو توانایی آن را دارد
 که مرا
 زندگانی بخشد
 چشمهای تو به
 من می بخشد
 شور عشق و مستی
 و تو چون مصرع شعری زیبا
 سطر برجسته ای از زندگی من هستی
 دفتر عمر مرا
 با وجود تو شکوهی دیگر
 رونقی دیگر هست
 می توانی تو به من
 زندگانی بخشی
 یا بگیری از من
 آنچه را می بخشی
 من به بی سامانی
 باد را می مانم
 من به
 سرگردانی
 ابر را می مانم
 من به آراستگی خندیدم
 من ژولیده به آراستگی خندیدم
 سنگ طفلی ، اما
 خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
 قصه ی بی سر و سامانی من
 باد با برگ درختان می گفت
 باد با من می گفت :
 ” چه تهیدستی مرد “
 ابر باور می کرد
 من در آیینه رخ خود
 دیدم
 و به تو حق دادم
 آه می بینم ، می بینم
 تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
 من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
 چه امید عبثی
 من چه دارم که تو را در خور ؟
 هیچ
 من چه دارم که سزاوار تو ؟
 هیچ
 تو همه هستی من ، هستی من
 تو همه زندگی من هستی
 تو چه داری ؟
 همه چیز
 تو چه کم داری ؟ هیچ
 بی تو در می ابم
 چون چناران کهن
 از درون تلخی واریزم را
 کاهش جان من این شعر من است
 آرزو می کردم
 که تو خواننده ی شعرم باشی
 راستی شعر مرا می خوانی ؟
 نه ، دریغا ، هرگز
 باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی
 کاشکی شعر
 مرا می خواندی
 بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
 بی تو سرگردانتر ، از پژواکم
 در کوه
 گرد بادم در دشت
 برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
 بی تو سرگردانتر
 از نسیم سحرم
 از نسیم سحر سرگردان
 بی سرو سامان
 بی تو - اشکم
 دردم
 آهم
 آشیان برده ز یاد
 مرغ
 درمانده به شب گمراهم
 بی تو خاکستر سردم ، خاموش
 نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
 نه مرا بر لب ، بانگ شادی
 نه خروش
 بی تو دیو وحشت
 هر زمان می دردم
 بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
 و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
 کاستن
 کاهیدن
 کاهش جانم
 کم
 کم
 چه کسی خواهد دید
 مردنم را بی تو ؟
 بی تو مردم ، مردم
 گاه می اندیشم
 خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
 آن زمان که خبر مرگ مرا
 از کسی می شنوی ، روی تو را
 کاشکی می دیدم
 شانه بالازدنت را
 بی قید
 و تکان دادن دستت که
 مهم نیست زیاد
 و تکان دادن سر
 را که
 عجیب !عاقبت مرد ؟
 افسوس
 کاکش می دیدم
 من به خود می گویم:
 ” چه کسی باور کرد
 جنگل جان مرا
 آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “
 باد کولی ، ای باد
 تو چه بیرحمانه
 شاخ پر برگ درختان را عریان کردی
 و جهان را به سموم نفست ویران کردی
 باد کولی تو چرا
 زوزه کشان
 همچنان اسبی بگسسته عنان
 سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟
 آن غباری که برانگیزاندی
 سخت افزون می کرد
 تیرگی را در دشت
 و شفق ، این شفق شنگرفی
 بوی خون داشت ، افق خونین بود
 کولی باد پریشاندل آشفته صفت
 تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب
 تو به
 من می گفتی :
 ” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “
 من سفر می کردم
 و در آن تنگ غروب
 یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
 دل من پر خون بود
 در من اینک کوهی
 سر برافراشته از ایمان است
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برمی گردم
 و صدا می زنم :
 ” آی
 باز کن پنجره را
 باز کن پنجره را
 در بگشا
 که بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ
 به گلستان آمد
 باز کنپنجره را
 که پرستو می شوید در چشمه ی نور
 که قناری می خواند
 می خواند آواز سرور
 که : بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “
 سبز برگان
 درختان همه دنیا را
 نشمردیم هنوز
 من صدا می زنم :
 ” باز کن پنجره ، باز آمده ام
 من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
 با چه شور و چه شتاب
 در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم
 از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
 از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
 بی تو می
 رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها
 وصبوری مرا
 کوه تحسین می کرد
 من اگر سوی تو برمی گردم
 دست من خالی نیست
 کاروانهای محبت با خویش
 ارمغان آوردم
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برخواهم گشت
 تو به من می خندی
 من صدا می زنم :
 ” آی با باز کن پنجره را “
 پنجره را می بندی
 با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
 با تو اکنون چه فراموشیهاست
 چه کسی می خواهد
 من و تو ما نشویم
 خانه اش ویران باد
 من اگر ما نشویم ، تنهایم
 تو اگر ما نشوی
 خویشتنی
 از کجا که من و تو
 شور یکپارچگی را در شرق
 باز برپا نکنیم
 از
 کجا که من و تو
 مشت رسوایان را وا نکنیم
 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند
 من اگر بنشینم
 تو اگر بنشینی
 چه کسی برخیزد ؟
 چه کسی با دشمن بستیزد ؟
 چه کسی
 پنجه در پنجه هر دشمن دون
 آویزد
 دشتها نام تو را می گویند
 کوهها شعر مرا می خوانند
 کوه باید شد و ماند
 رود باید شد و رفت
 دشت باید شد و خواند
 در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
 در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
 در من این شعله ی عصیان نیاز
 در تو دمسردی پاییز که چه ؟
 حرف را باید زد
 درد را باید گفت
 سخن از مهر من و جور تو نیست
 سخن از تو
 متلاشی شدن دوستی است
 و عبث بودن پندار سرورآور مهر
 آشنایی با شور ؟
 و جدایی با درد ؟
 و نشستن در بهت فراموشی
 یا غرق غرور ؟
 سینه ام آینه ای ست
 با غباری از غم
 تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
 آشیان تهی دست مرا
 مرغ دستان تو پر می سازند
 آه مگذار
 ، که دستان من آن
 اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
 آه مگذار که مرغان سپید دستت
 دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
 من چه می گویم ، آه
 با تو اکنون چه فراموشیها
 با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست

 تو مپندار که خاموشی من
 هست برهان فراموشی من


 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند



 آذر ، دی 1343
 حمید مصدق


منبع:http://p30city.net/archive/index.php/t-26057.html
۰ نظر ۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۰۴
بسم الله الرحمن الرحیم
در اخبار ساعت 14 شبکه ی اول سیمای جمهوری اسلامی
در روز یکشنبه 28 آبان 1391 خبری پخش شد
که کمترین نتیجه اش تولد این وبلاگ است.
حمله هوایی رژیم اشغالگر قدس به برج رسانه ها در غزه
 انگیزه ی ایجاد وبلاگ نقد رسانه (naghderasaneh.blog.ir) شد.
انشاء الله به زودی
از حقایقی در رابطه با رسانه ها
 پرده برداری خواهد شد،
تا فردا گفته نشود که: "چرا نگفتی؟"

۰ نظر ۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۰۴