نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

نقــد رســــانــه

باز مهندسی افکار عمومی در باز نشر اخبار رسانه ای

در مهندسی افکار عمومی،
علاوه بر تنوع رسانه ها،
هم افزایی
در اقناع مخاطبِ هوشمند نیز،
لازم است.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۴۵ مطلب با موضوع «نقد کاربردی :: مکتوب و شفاهی» ثبت شده است

به مناسبت سالروز ابلاغ پیام تاریخی امام خمینی (ره) به گورباچف(13 دی 1367)

متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف و پاسخ گورباچف

 

روز یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی، حضرت امام خمینی بنیانگذار پیام مهم و تاریخی خود را خطاب به گورباچف صدر هیأت رئیسه شوروی سابق صادر کردند. نامه تاریخی امام (ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجید نظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبرکبیر انقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح درباره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه فرمود: از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد...
 
۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۰۷

                                                 

                         ابزار و شیوه‌های جنگ نرم 



ابعاد مختلف و زمینه‌های گوناگون جنگ نرم گستره ابزار و شیوه‌های آن را وسعت بخشیده است.

علاوه بر این، خصلت نوآوری، فناوری‌های نوین، ابزار و صنایع فرهنگیِ جدید شیوه و روش‌های جنگ نرم را متنوع و پیچیده نموده است. به عبارت دیگر، خاصیت این نبرد به گونه‌ای است که از کمتر ابزار و فناوری می‌توان به مثابة ابزار اختصاصی جنگ نرم نام برد.

مهم‌ترین و مؤثرترین شیوه‌های جنگ نرم سه روش اصلی گفتاری، رفتاری و شبکه‌ای (دیجیتالی و الکترونیکی) است.

عملیات روانی، عملیات ادراکی، دیپلماسی عمومی و فریب تاکتیکی را می‌توان در مقولة روش‌های اصلی گفتاری جنگ نرم قرار داد.

اعتراض، نافرمانی مدنی، عدم همکاری و تحصن، مداخلة غیرخشونت‌آمیز و جذب مخالفان از جمله مهم‌ترین روش‌های رفتاری است.

همچنین مهم‌ترین و مؤثرترین ابزارهای جنگ نرم را می‌توان در سه مقولة صنایع فرهنگی، رسانه‌ها و فضای مجازی (فناوری‌های نوین ارتباطی) شناسایی کرد.

سینما، پویانمایی(انیمیشن)، ماهواره، اسباب‌بازی، بازی‌های رایانه‌ای و موسیقی مهم‌ترین صنایع فرهنگی به شمار می‌رود.

همچنین، رسانه شامل مطبوعات، رادیو، تلویزیون و خبرگزاری‌ها می‌شود.

۰ نظر ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۵

پیامبر و رسانه



اشاره

امروزه امپراتوری‌های رسانه‌ای حرف اول را در جهان می‌زنند. خبرگزاری‌های بزرگ، شبکه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی و رسانه‌های چاپی به طور عمده در مالکیت و یا کنترل افراد یهودی و یا حافظان منافع یهود قرار دارد و این واقعیتی انکارناپذیر است. بر کسی پوشیده نیست که رسانه‌ها یکی از ارکان اصلی قدرت در جهان هستند و همة کشورها و دولت‌ها رسانه را مورد توجه جدی قرار می‌دهند.

رسانه‌های پیامبر (ص)، شیوه‌ها و ویژگی‌ها

پیامبر اسلام (ص)، همزمان با برانگیخته شدن به نبوّت، دعوت خود را در راستای رسالت الهی خویش آغاز کرد و در این راه، رسانه‌ها و شیوه‌های گوناگون تبلیغ را به خدمت گرفت. گرچه بررسی مفصل شیوه‌های تبلیغی پیامبر (ص) در این مختصر امکان‌پذیر نیست، اما به طور اجمال به مهم‌ترین رسانه‌ها و شیوه‌ها می‌پردازیم.

الف) رسانه‌های گفتاری

1.تبلیغ چهره به چهره

هنوز هم بهترین روش تبلیغ و تأثیرگذاری بر مخاطب، ارتباط مستقیم (Face to Face) است. شیوه غالب پیامبر (ص) در دوران دعوت مخفیانه، استفاده از این روش بود. ایشان در ارتباط‌های مستقیم با کسانی که مستعد هدایت و پذیرش دعوت بودند، آن‌ها را به اسلام دعوت می‌کردند.

2. سخنرانی و استفاده از رسانة منبر

یکی دیگر از مهم‌ترین و کاربردی‌ترین روش‌های تبلیغاتی پیامبر (ص) سخنرانی در اجتماعات بود. آن حضرت در ایام مراسم حج در مسجد الحرام و منی، در ماه‌های حرام در اجتماع زائران و نیز در بازارها و مکان‌های گرد آمدن مردم بر فراز بلندی می‌رفت و محتوای دعوت خویش را بیان می‌فرمود.

این شیوه گرچه کم و بیش در دورة دعوت سری کاربرد داشت، اما بیش‌ترین استفاده از این روش در دوره تبلیغ علنی و عمومی بود. بعدها که برای پیامبر (ص) سکو و منبری در مسجد النبی ساخته شد، رسانة منبر رسمیت بیش‌تری یافت. پیشوایان معصوم (ع) پس از پیامبر (ص) و امروزه علما، مراجع و حوزه‌های علمیه میراث‌دار رسانة منبر هستند. این رسانة بیانی، یکی از مؤثرترین رسانه‌های مذهبی است که هنوز هم کارآیی بسیار بالایی دارد. و می‌توان آن را رسانة انقلاب اسلامی در ایران دانست؛ یعنی تنها رسانه‌ای که بدون انحراف در خدمت اسلام و انقلاب قرار گرفت و مؤثرتر از همه رسانه‌های گفتاری، نوشتاری، دیداری و شنیداری حکومت، اطلاعات درست و محتوای پیام انقلاب را مستقیم به مردم رساند.

3. سفرهای تبلیغی و اعزام مبلّغ

پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در سراسر دوران رسالت خود، به خوبی از این رسانه کارآمد استفاده کرد و انتقال مستقیم و صحیح دعوت الهی را از راه بیان و تفسیر کلام وحی بر عهده گرفت. گاه نیز به یاران و صحابة ممتاز خود به صورت فردی و گروهی مأموریت تبلیغی می‌داد تا با سفر به شهرها و مناطق دیگر با استفاده از بیان و رسانة منبر، مردم را به حقیقت رهنمون شوند. نمونه‌هایی از اعزام مبلّغ و معلّم قرآن به صورت فردی و گروهی و نتایج موفقیت‌آمیز آن، به وفور در کتاب‌های سیره و تاریخ صدر اسلام آمده است.

ب) رسانه‌های نوشتاری

پیامبر (ص) همان گونه که از رسانه‌های بیانی به گونه‌ای بسیار مؤثر بهره می‌برد، به رسانه‌های نوشتاری نیز توجه داشت. این نوع رسانه را در عصر پیامبر (ص) می‌توان به دو دسته نامه‌ها و پیمان‌ها تقسیم کرد.

1.نامه‌ها

یکی از ابزارهای تبلیغ، ارسال نامه و پیام است که همواره در طول تاریخ بشر مورد استفاده بوده است. مجموعه نامه‌های پیامبر (ص) به افراد مختلف، در کتابی با عنوان «مکاتیب الرسول» تألیف احمدی میانجی گرد آمده است که عدد آن‌ها به ده‌ها نامه می‌رسد.

با توجه به محتوای نامه‌های پیامبر (ص) درمی‌یابیم که در کنار استفاده از این شیوه آن‌چه اهمیت ویژه‌ای دارد، محتوا، آداب و شیوة نگارش نامه‌های حاوی پیام است، به گونه‌ای که ضمن تصدیق بخشی از باورهای اعتقادی و ذهنی مخاطب در آن، پیام مورد نظر به نحو مؤثری درج شده باشد تا نتیجه لازم گرفته شود.

نکته دیگر این است که پیامبر (ص) در انتخاب سفیران و مبلّغان خویش بسیار دقت می‌کرد و افرادی شایسته و ورزیده را به مناطق گوناگون می‌فرستاد.

2. پیمان‌‌ها

سیاست هدفمند پیامبر (ص) بر این اصل استوار بود که بتواند به خوبی فرصت و بستر مناسب را برای ارائة عقاید و احکام شرعی فراهم آورد؛ از این رو عقد پیمان‌های صلح با مشرکان، یهودیان و مسیحیان را می‌توان تاکتیکی بسیار موفق ارزیابی کرد.

1-2. پیمان‌های عقبه اول و دوم: این دو پیمان که در سال‌های دوازدهم و سیزدهم بعثت با ساکنان «یثرب» منعقد شد، به هجرت مسلمانان و پیامبر (ص) به مدینة النبی و آغاز تحول و تشکیل حکومت اسلامی انجامید.

2-2. پیمان عمومی با اهالی مدینه النبی: پیامبر (ص) در این پیمان که نخستین قانون اسامی مدینه نام گرفته است، از همه برای تثبیت امنیت، حفظ نظم و قانون و ... تعهّد گرفت.

3 - 2. پیمان عدم تجاوز با سه قبیله یهودی ساکن مدینه: پیامبر (ص) با انعقاد پیمان عدم تجاوز با سه قبیله یهودی «بنی‌ قنیقاع»، «بنی‌قریظه» و «بنی‌نضیر» از آن‌ها تعهد گرفت که بر ضد اسلام و مسلمانان اقدامی نکنند.

4 - 2. پیمان صلح حدیبیه: این پیمان در سال ششم هجرت به دنبال قصد پیامبر (ص) برای زیارت عمره و جلوگیری قریش از ورود ایشان به مکه منعقد شد، و مواردی در آن مورد توافق قرار گرفت که به پیشرفت دعوت جهانی فتح مکه و ... انجامید.

با بررسی مواد، شرایط و پیامدهای صلح‌ها و پیمان‌نامه‌های پیامبر (ص) می‌توان درس‌های بزرگی را برای سیاست خارجی و شیوة تعامل با قدرت‌ها و دشمنان اسلام فرا گرفت.

3. رسانه‌های هنری

در نگاهی اجمالی به قرآن کریم آن را اثری هنرمندانه می‌یابیم که با شیوه‌ها و قالب‌های گوناگون هنری، کلام و پیامش را می‌رساند: پیامبر اسلام (ص) به ابزار هنر به صورت یک شیوة جذاب و اثربخش تبلیغی توجه ویژه داشت که در سیرة عملی ایشان بیش‌تر به آن برمی‌خوریم.

الف) شعر، شعار

شعر و قصیده سرایی و ... تأثیری ویژه در جذب و پیوند قلب‌ها دارد. از آن‌جایی که کاربرد شعر در زبان عرب از جایگاهی ممتاز و تأثیری فوق العاده برخوردار بود، پیامبر (ص) در مواقعی خاص با این روش بسیار جالب پیام اسلام را با مخاطبان و آیندگان در میان می‌گذاشت.

آن حضرت در پاسخ به یکی از یاران که دربارة شعر پرسیده بود، فرمود: «مؤمن با شمشیر و زبانش در راه خدا جهاد می‌کند؛ قسم به خدایی که جانم در دست اوست، شعرا نیز بر دشمنان خدا تیر می‌اندازند...»1 و در جای دیگر می‌فرماید: «یکی از زیباترین زیبایی‌ها، شعر نیکو و آهنگ صدای زیبای آن است.»2

پس از ماجرای غدیر، حسان بن ثابت از پیامبر (ص) اجازه خواست تا شعری در وصف غدیر و ولایت امیر مؤمنان (ع) بسراید و پیامبر (ص) اجازه فرمود. هم‌چنین در میدان‌های جنگ و عرصه‌های دیگر، استفاده از شعر و شعار را در تاریخ و سیرة پیامبر (ص) مشاهده می‌کنیم. از جملة آن‌ها، شعارهایی است که در جنگ احد از سوی مشرکان داده می‌شد و پیامبر (ص) به آن‌ها پاسخ می‌داد. در جواب مشرکان که شعار «اُعلُ هُبَل، اُعُل هُُبَل» سر می‌دادند، مسلمانان به دستور پیامبر (ص) فریاد می‌زدند «اللهُ اَعلی و اَجَل» و در پاسخ به «اِنّ لنا العُزّی و لا عُزّی لکم»3 می‌گفتند: «الله مولانا و لا مولا لکم». نمونة این موارد شعری و شعاری بسیار فراوان است و ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

ب) صدا و آهنگ (لحن)

صوت خوش و نغمة موزون هم در زمرة ابزارهای تأثیرگذار تبلیغی به شمار می‌آید و اسلام نیز از این رسانه و ابزار هنری برای ابلاغ پیام استفاده کرده است.

اذان

اذان یکی از ابزارهای مهم تبلیغی و شعار اول اسلام در دعوت به سوی خدا است و مستحباتی دارد که از جملة آن‌ها می‌توان به خوش صدا و بلند آواز بودن مؤذن برای تأثیر و جذب شنونده اشاره کرد.

قرآئت قرآن

با توجه به جایگاه قرآن و تبلیغ رسالت و محتوای آموزه‌های اسلامی، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) به تلاوت قرآن با آهنگ زیبا و موسیقی خاصی که ویژة زبان عرب است، سفارش کرده‌اند تا بیش‌تر بر دل‌ها بنشیند و آثار علمی، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و مذهبی خود را بر قلوب شنوندگان جای دهد.

رسول خدا (ص) می‌فرماید: «قرآن را با صدای زیبا بخوانید»4 و نیز «قرآن را با لحن خوب و صوت عرب بخوانید و از آهنگ اهل فسق و گناهان کبیره برحذر باشید.»5 امام صادق (ع) هم می‌فرماید: « قرآن با حزن و اندوه نازل شده است، آن را حزین بخوانید.»6

سایر شیوه‌های هنری مانند استفاده از تمثیل، تشبیه، استعاره، کنایه و ... نیز در سیرة عملی و گفتار پیامبر (ص)، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است که ذکر آن‌ها در این مجال نمی‌گنجد.

4. رسانة عمل

شاید مهم‌ترین و مؤثرترین شیوه و رسانه در امر تبلیغ، دعوت عملی باشد.

قرآن در این باره می‌فرماید: «آیا مردم را به خوبی دستور می‌دهید، در حالی که خودتان را فراموش کرده‌اید؟!»7 امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: «مردم را با غیر زبانتان کردار و رفتار) به راه خدا بخوانید.» 8

یکی از شیوه‌های اساسی رسول خدا (ص) برای تبلیغ و دلیل عمده گسترش و نفوذ اسلام، «هماهنگی گفتار با عمل» در سیرة پیامبر (ص) بود، چنان که قرآن دربارة آن حضرت می‌فرماید: «و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری»9 و «بی‌گمان برای شما در زندگی رسول خدا سرمشقی نیکو بود».10

راه‌اندازی پایگاه رسانه (ساخت مسجد)

یکی از نخستین اقدامات پیامبر (ص) پس از ورود به مدینه، ساخت مسجد با همکاری مسلمانان بود که نشان می‌دهد باید از فرصت‌ها استفاده کرد و با تأسیس به موقع و بهره‌گیری درست از رسانه‌ها در هر عصر بیش‌ترین تأثیر را بر جای گذاشت.

مسجد، مهم‌ترین مرکز عبادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی مسلمانان تا چندین قرن بود. مساجد جامع در هر شهر مهم‌ترین مراکز مسلمانان به شمار می‌آمدند و زبان گویای اسلام و مهم‌ترین رسانه در قرون اولیه حکومت اسلامی بودند. نقشی که مساجد جامع و معروف در قرون اولیه اسلامی ایفا کردند، گویای این امر است و نام برخی از آن‌ها مانند مسجد النبی، مسجد الحرام، مسجد جامع کوفه، جامع بصره، جامع بغداد، جامع اموی دمشق، مسجد زیتونه توس، مسجد قیروان، مسجد قرطبه (اندلس)، جامع الازهر (مصر)، جامع نیشابور و ... همچنان ماندگار است.

امروزه نیز اهمیت مسجد بر کسی پوشیده نیست؛ چنان که امام خمینی (ره) فرمود: «مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید.»

پی‌نوشت‌ها

1.مرتضی نظری، داستان‌ها و درس‌هایی از زندگی پیامبر (ص)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 75 – 1373، ص 117.

2.محجه البیضاء فی تهذیب الاهیاء، علامه محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین) قم، چاپ سوم، ج 2، ص 614.

3.هُبَل و عُزیّ نام دو بت مشرکان است.

4.محجة البیضاء فی تهذیب الاهیاء، علامه محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین) قم، چاپ سوم ، ج 2، ص 602.

5.همان، ص 217.

6.محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق شیخ جواد الفقیه، دارالاضواع، بیروت، چاپ اول، ج 2، ص 586.

7.بقره، 44.

8.محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق شیخ جواد الفقیه، دارالاضواع، بیروت، چاپ اول، ج 1، ص 94.

9.قلم، 4.

10.احزاب، 21.




منبع مقاله ی

پیامبر و رسانه

نوشته:  علی الله اکبری

  http://f-puya.ir/node/646 

۰ نظر ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۴۵

  نگاهى به رسانه منبر


یکی از مهم‌ترین رسانه‌های پویا و زنده، خطابه و سخنرانی است؛ آقای دکتر مهدی محقق در مقدمه خود بر کتاب «آخرین سخنرانى های راشد»[1] نکات مفیدی بیان کرده است که با برخی اضافات، تقدیم حضور خوانندگان محترم مى گردد.

خطیبان تاریخ شیعه
در طول تاریخ به دانشمندانی بر مى خوریم که چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته‌اند که انقلابی در روح مخاطب خود به وجود مى آوردند که در یک یا دو جلسه، آنان احساس مى کردند روح و جسم‌شان دگرگون شده و تغییر ماهوی پیدا کرده‌اند؛ اگر سنگ بودند، یاقوت گشته و اگر روباه بودند، تبدیل به شیر شده‌اند.

از این گونه مردان، فراوان وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره مى کنیم:

1. المؤیّد فی الدین داعی الدّعاة شیرازی؛ وی در قاهره در دورۀ فاطمیان، خطابه‌های دینی خود را به صورت «مجلس» القا می کرد که صدها از آن مجالس هم اکنون باقی مانده است:
او وقتی اشاره به روز عاشورا مى کرد و دربارۀ آن مى گفت: «هُوَ الْیَومُ الذّی دَارَتْ فیه عَلی بَیتِ نَبیِّکم رَحَی الْمِحَنِ، و جارَت اَیْدی الزّمَنِ وَ هُتِکَ سُتُورُ الفُروُضِ وَ السُّنَنِ؛ آن روزی است که آسیای محنت و مصیبت بر اهل بیت پیامبر شما، چرخید و دست‌های روزگار ]بر آنان[ ستم کرد، و پرده‌های فرایض و سنت‌های دینی دریده گشت»، چنان ولوله و شوری در میان مردم مى افتاد که فریاد و ضجّه‌شان به آسمان می‌رسید.[2]

2. صدر الدین اصفهانی؛ او در کنار مرقد و روضۀ مقدسۀ نبویّه با آهنگ و نغمه‌های آمیخته با حزن و طرب، با دو زبان عربی و فارسی به سخن مى پرداخت و هر گاه نام رسول اکرم (ص) را بر زبان مى راند، مترنّم به این بیت مى گردید:
هاتیکَ روضَتُهُ تَفُوحُ نسیماً
صَلُّوا عَلَیه و سَلِّمُوا تَسلیماً
«این بوستان و «آرام جای» اوست، که نسیم خوش از آن مى وزد، درود و سلام فراوان بر او نثار کنید».
در این حال، فریاد و خروش از همه بر مى خواست.[3]

3. در برخی از این گونه مجالس، «خطیب و واعظ»، متکلّم وحده نبوده؛ بلکه فرصت مى داد تا مستمعان، پرسش‌ها و ایرادها و اشکالات خود را به صورت شفاهی و یا به صورت فرستادن برگۀ سؤال بر او عرضه کنند. این روش را ابن جبیر در سفرنامه خود دربارۀ رضی الدین قزوینی، فقیه مدرسۀ نظامیّه یاد کرده است که برگه‌هایی چند به سوی او افکنده مى شد و همۀ آنها را در دست خود جمع مى کرد و سپس پاسخ هر یک را مى داد.[4]

4. یکی از علما  و عارفانی که نفوذ کلام عجیبی داشت، مرحوم ملاّحسین قلی همدانی بود. در این باره به نمونه‌ ذیل توجه بفرمایید:
مرد بسیار شروری در عراق در دوران مرحوم همدانی زندگی مى کرد که به «عبید فرار» معروف بود. او حدود چهارصد نفر اعوان و اصحاب داشت؛ به گونه‌ای که حکومت وقت عراق نیز از او مى ترسید. همین فرد گاهی با کفش به حرم امام حسین (ع) وارد مى شد و خدّام، جرئت مخالفت نداشتند.

روزی ملاّحسین قلی با جمعی از شاگردانش در کنار حرم نشسته بودند،
دیدند عبید فرار با یارانش وارد شدند.
شیخ، او را با حالت استخفاف نزد خود خواند و به او گفت: «اسمت چیست؟»
جواب داد: عبید فرار.
شیخ مى گوید:
«اَفَرَرْتَ مِنَ اللهِ اَوْ مِنْ رَسُولِهِ؛ از خدا فرار کردی یا از رسول خدا؟»
او وقتی این سخن را شنید، بدنش شروع به لرزیدن کرد، اطرافیان زیر بغل او را گرفتند و به منزل بردند.

بر اثر این جمله، آن چنان انقلابی در روح او ایجاد شد که پس از سه روز، دارفانی را وداع کرد.[5]

از این نمونه‌ها در تاریخ همیشه بوده‌اند و در این زمان نیز لازم است واعظان و عالمانی با نفوذ کلام وجود داشته باشند.

آیت الله مصباح یزدی در این باره مى فرماید: «یک وقت کل جمعیت حوزه در اوج خودش، در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری، حدود 700 نفر بوده است. شخصیت‌هاى برجسته‌ای مانند: مرحوم شاه آبادی، مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی و مرحوم آمیرزا ابوالقاسم قمی، درس اخلاق مى گفتند. بعدها امام خمینی(ره) این راه را ادامه مى دهد.

 درس‌های اخلاق امام در مدرسۀ فیضیّه، چنان بوده است که بعضی از بازارى ها مى گفتند: ما شاهد بودیم که کسانی در پای این درس غش مى کردند... و از بس گریه مى کردند، از هوش مى رفتند...»[6].

تخصص و امتیازات برخی خطبا
بر واعظان و خطیبان لازم است که افزون بر اطلاعات عمومی در مسائل دینی و استفاده از روش‌های خطابی، دست کم در یکی از رشته‌های دینی، دارای تخصص و ورزیدگی باشند. همچنین باید دارای برخی امتیازها و ویژگى ها باشند که بتوانند در بین مردم، زمینه و جذبه ایجاد کنند.
از جمله این تخصص‌ها و ویژگى ها، مى توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. تسلط بر اخبار
یکی از تخصص‌هایی که برای منبری بسیار مفید است، تسلط بر اخبار و روایات است. در این زمینه توجه شما را به دو مورد جلب مى کنیم:

1. برخی از واعظان و منبرى ها همچون:
حاج شیخ مهدی واعظ و حاج شیخ عبّاس علی محقق، تسلّط زایدالوصفی به اخبار و احادیث داشتند؛ به طوری که وقتی در مشهد شایع شده بود که رضاخان مى خواهد کتاب‌های اخبار و احادیث را از بین ببرد، مردم مشهد مى گفتند: «ما تا این دو نفر را داریم، باکی نداریم؛ زیرا دوباره همه را برای ما خواهند نوشت».[7] مانند ابن ابی عمیر، که وقتی از زندان آزاد شد و دریافت روایاتی که مخفی کرده، بر اثر بارندگی از بین رفته است، همه را دوباره بازنویسی کرد.[8]

2. سلطان الواعظین شیرازی هم بر اخبار اهل سنت و هم منابع روایی شیعه تسلط داشت. اگر کسی یک بار کتاب «شب‌های پیشاور» نامبرده را ملاحظه کند، به خوبی متوجه مى شود که ایشان به خوبی بر منابع اهل سنّت تسلط دارد، تا آنجا که در هر موضوعی روایات بسیاری را با ذکر منبع و حتی صفحه آن مطرح مى کند. او بدین طریق، آقایان اهل سنّت حاضر در مجلس مناظره را قانع مى کند و سرانجام جمع بسیاری از آنان شیعه مى شوند.[9]

ب. تسلط بر مسایل سیاسی و اجتماعی
عامل دیگر در موفقیت و اثرگذاری یک خطیب، آگاهی به زمان و اجتماع است. دانایی سیاسی و اطلاع از معضلات جامعه باعث مى شود خطیب، آگاهانه سخن بگوید و حاذقانه دردهای مردم را درمان کند.
از جمله این افراد، خطیب دانشمند، شیخ محمد تقی فلسفی است که بر مسائل و مباحث اجتماعی روز تسلط داشت و آن را با روشی انتقادآمیز در منابر به ویژه در مجالس ترحیم، خطاب به اولیای امور عنوان مى کرد.[10] شاهد این ادّعا، سخنرانى های او است که در کتاب‌هایی چون: کودک، جوان، معاد، استیضاح و .... گردآوری شده است.

ج. تسلط بر سخن و بیان عالمانه
یک خطیب زبردست و قوی باید بر موضوع سخن خویش و جوانب آن، تسلط کافی داشته باشد و عالمانه و محققانه سخن بگوید؛ این امر باعث مى شود که مردم بیش‌تر به او اعتماد و توجه کنند.
آیت الله حاج شیخ حسین وحیدی خراسانی ـ که از نوجوانی آغاز به منبر رفتن کرده بود ـ از همان اوان، آثار بزرگی در ناصیه‌اش هویدا بود. از جوانی و لاغر اندامی و ریز نقشی او بعید به نظر مى آمد که چنان تسلطی بر سخن داشته باشد و مطالب را به صورت عالمانه ادا کند و گویی مصداق این بیت بود:
تَرَیَ الرَّجُلَ النَّحیِفَ فَتَزدَرِیهِ
وَ فِی أثوَابِهِ أسَدٌ هَصُورٌ
«مرد لاغر اندامی را مى بینی پس تحقیرش مى کنی و حال آن که در جامه‌های او شیر بیشه است».
 ای برادر، کوه دارم در جگر
چون شوی غرّه به شخص لاغرم[11]

د. استفاده از شعر
نکته دیگر در موفقیت برای یک خطیب، استفاده از اشعار مناسب و زیبا است و همین‌طور، تفهیم و توضیح سخن برای مردم؛ به گونه‌ای که مطلب برای همه روشن و واضح شود. از جمله این افراد مى توان به «کمالی سبزواری» اشاره کرد که از ذوقی عرفانی برخوردار بود و در خطابه‌اش از شعر زیاد استفاده مى کرد.[12]

ه. روشمندی و مناعت طبع
بر خطیب لازم است اخلاق اسلامی و اجتماعی را در حدّ اعلا مراعات کند؛
مانند: علوّ همّت، عزت نفس، مناعت طبع و همین‌طور نظم و انضباط...
از این گونه خطبا مى توان به نام مرحوم «حسین علی راشد» اشاره کرد.
راشد از علوّ همت و مناعت طبع و سلامت نفس، به حدّ فراوان برخوردار بود. در منابر، زبان به تمجید و تعریف بزرگان کشور نمى گشود؛ به گونه‌ای که وقتی از شهزادگان سابق برای شرکت در عزاداری به مسجد شیخ عبدالحسین[13] وارد شدند و جمعیّت کنارِ در ورودی از جا برخاستند که آنان را به سوی صدر مجلس راه دهند، او با تندی خطاب به مردم گفت:
«بنشینید! اینجا مسجد است و خانه خدا است و مردم همه در آن باید یکسان در برابر حق، خاضع و خاشع باشند»
و سپس به این آیه شریفه )وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیّ‏ِ الْقَیّومِ(؛[14] «و ]در آن روز[ چهره‌ها در برابر خداوند توانا خاضع شوند» استشهاد کرد.
درویش و غنی، بنده این خاک درند
آنان که غنى ترند، محتاج‌ترند
راشد در زمان دکتر مصدّق با رأی طبیعی مردم به مجلس شورای ملی راه یافت و با یک درگیری لفظی با یکی از وکیلان که گفته بود:
«در مجلس، جای قال الباقر و قال الصادق نیست» دریافت که آنجا، جای او نیست و عطای مجلس را به لقایش بخشید.
راشد، سالیان متمادی در برنامۀ «شب‌های جمعه رادیو ایران» به وعظ، تبلیغ دین و راهنمایی مى پرداخت... منبرهای او، بسیار منظم و مرتّب و روشمند بود. او نخست به تحلیل و تفسیر آیه‌ای از قرآن کریم مى پرداخت، سپس از برخی احادیث که در حقیقت تفصیل آن آیات بود و پرده از نقاب قرآن مى گشود، یاد مى کرد و در این میان، به داستان‌های مناسب و اشعار زیبا و روان استشهاد مى جُست و در پایان با ذکر چند جملۀ عربی که از کتب مقاتِلِ مستند برگزیده بود، از سیّد شهیدان و یاران باوفای او یاد مى کرد.
هر چند لحن قرائت او از عبارات عربی مقتل طوری بود که شنوندگان را متأثر مى ساخت و  چشم آنان را برای اشک‌ریختن آماده مى کرد، اما عبارات را با فارسی و شیوایی ترجمه مى کرد تا عارف و عامی، آن عبارات را دریابند.[15]

و. خوش‌صدایی
 عامل دیگر که در خطابه مى تواند مردم را جذب کند، زیبا سخن گفتن و با صدای زیبا و حزین روضه و مصیبت خواندن است.
برخی خطیبان، همچون: سید محمد باقر سبزواری و حاج سید یحیی یزدی، از لحن و آهنگ دلنشین برخوردار بودند و آن را با روشی خاص ـ که آن را تکیه به صوت مى نامیدند ـ ادا مى کردند.[16]

مشورت و تبادل نظر خطبا
از امور لازم برای خطبای کشور، این است که با هم تبادل نظر و اطلاعات داشته باشند و جلسات مشورتی را برای منابر خویش انتخاب کنند.
خوب است بدانیم این امر در گذشته نیز وجود داشته است؛ چنان که آقای دکتر مهدی محقق مى نویسد:
«در همان ایّام ]حدود سال 1334ش.[ ما با شماری از استادان و دانشمندان، ظهرهای چهارشنبه در تالار زیر ساعت مدرسۀ عالی سپهسالار (شهید مطهری) جمع مى شدیم و به بحث‌های گوناگون علمی، ادبی، فلسفی و تاریخی مى پرداختیم.
مرحوم راشد همچون مرحوم سید محمد کاظم عصّار، هر چند که ناهار شرکت نمى کردند؛ ولی ساعتی پیش از آن، با ما به بحث و گفتگو مى پرداختند.
مرحوم محیط طباطبائی، مرحوم شهید مرتضی مطهری، استاد احمد آرام، احمد راد، شیخ محمد علی حکیم شیرازی، شیخ عبدالله نورانی، سید جعفر شهیدی، احمد مهدوی دامغانی و سید علی موسوی بهبهانی در میان این جمع بودند و آنچه را مرحوم راشد در مباحثات و مفاوضات بیان مى داشت، واقعاً فصل الخطاب و سخن پایانی بود».[17]

پى نوشت‌ها
_______________________________________
[1] . آخرین سخنرانى های راشد، با مقدمه دکتر مهدی محقق، انتشارات اطلاعات، چ2، 1386ش.
[2] . همان، ص11 و 12.
[3] . همان، ص12.
[4] . همان.
[5] . ر.ک: عبرت‌ها در آینه داستان‌ها، احمد دهقان، ص47 و 48،قم، انتشارات نهاوندی، 1378ش.
[6] . مجله حوزه، ش131 و 132، ص129 و 130.
[7] . آخرین سخنرانى های راشد، ص13.
[8] . رجال نجاشی، احمد بن نجاشی، ص326، قم، جامعه مدرسین، چ4، 1413ق.
[9] . ر.ک: شب‌های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، 1370ش، (مقدمه).
[10] . آخرین سخنرانى های راشد، ص13.
[11] . همان، ص14.
[12] . همان.
[13] . مسجدی در بازار تهران، معروف به «مسجد آذربایجانى ها».
[14] . طه/111.
[15] . آخرین سخنرانى های راشد، ص16و17.
[16] . همان، ص14.
[17] . همان، ص19.




منبع:
نویسنده: سید جواد حسینی                http://www.ensani.ir/fa/content/58884/default.aspx
۰ نظر ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۰۹
غزه در آتش و خون، من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟

بهانه ای دارم من
که بگم از غزه
آنچه میخوانی تو
نیستش از قلمم
هست از یک شاعر
شاعری پر غصه
نه برای غزه
اما هستش ازدل

تو اگر خواندی آن
بنگر به غزه
که چه زیبا گفته
آن حمید خسته
بنگر به خود، تو
تو ببین احوالت
که کجایی اکنون؟
چی داری در چنته؟

وبلاگ رسانه
از پس این غصه
از تو می خواهد که
تو ببینی که حمید
چی برات نوشته!؟!


حمید مصدق:
پنداشتی
 چون کوه کوه خاموش دمسردم ؟
 بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟
 نی
 قله ام
 بلندترین
 قله غرور
 اینک درون سینه من التهابهاست
 هرگز گمان مبر
 شد خاطرات تلخ فراموشم
 هرچند
 نستوه کوه ساکت و سردم لیک
 آتشفشان مرده خاموشم...

-------
 
من مرغ آتشم
 می سوزم از شراره این عشق سرکشم
 چون سوخت پیکرم
 چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
 آنگاه باز از دل خاکستر
 بار دگر تولد من
 آغاز می شود
 و من دوباره زندگیم را
 آغاز می کنم
 پر باز می کنم
 پرواز می کنم

------

 در شبان غم تنهایی خویش
 عابد چشم سخنگوی توام
 من در این تاریکی
 من در این تیره شب جانفرسا
 زائر ظلمت گیسوی توام
 گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
 گیسوان تو شب بی پایان
 جنگل عطرآلود
 شکن گیسوی تو
 موج دریای خیال
 کاش با زورق اندیشه شبی
 از شط گیسوی مواج تو من
 بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
 کاش بر این شط مواج سیاه
 همه ی عمر سفر می کردم
 من هنوز از اثر عطر نفسهای تو
 سرشار سرور
 گیسوان تو در اندیشه ی من
 گرم رقصی موزون
 کاشکی پنجه ی من
 در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
 چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
 گونه ام بستر رود
 کاشکی همچو حبابی بر آب
 در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
 شب تهی از مهتاب
 شب تهی از اختر
 ابر خاکستری
 بی باران پوشانده
 آسمان را یکسر
 ابر خاکستری بی باران دلگیر است
 و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
 شوق بازآمدن سوی توام هست
 اما
 تلخی سرد کدورت در تو
 پای پوینده ی راهم بسته
 ابر خاکستری بی باران
 راه بر مرغ نگاهم بسته
 وای ،
 باران
 باران ؛
 شیشه ی پنجره را باران شست
 از دل من اما
 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
 آسمان سربی رنگ
 من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
 می پرد مرغ نگاهم تا دور
 وای ، باران
 باران ؛
 پر مرغان نگاهم را شست
 اب رؤیای فراموشیهاست
 خواب را دریابم
 که در آن دولت خاموشیهاست
 ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
 و ندایی که به من می گوید :
 ”گر چه شب تاریک است
 دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
 دل من در دل شب
 خواب پروانه شدن می بیند
 مهر صبحدمان داس به دست
 خرمن خواب مرا می چیند
 آسمانها آبی
 پر مرغان صداقت آبی ست
 دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
 از گریبان تو صبح صادق
 می گشاید پر و بال
 تو گل سرخ منی
 تو گل یاسمنی
 تو چنان شبنم پاک سحری ؟
 نه
 از آن پاکتری
 تو بهاری ؟
 نه
 بهاران از توست
 از تو می گیرد وام
 هر بهار اینهمه زیبایی را
 هوس باغ و بهارانم نیست
 ای بهین باغ و بهارانم تو
 سبزی چشم تو
 دریای خیال
 پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
 مزرع سبز تمنایم را
 ای تو چشمانت سبز
 در من این سبزی هذیان از توست
 زندگی از تو و
 مرگم از توست
 سیل سیال نگاه سبزت
 همه بنیان وجودم
 را ویرانه کنان می کاود
 من به چشمان خیال انگیزت معتادم
 و دراین راه تباه
 عاقبت هستی خود را دادم
 آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
 در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
 مرغ آبی اینجاست
 در خود آن گمشده را دریابم
 ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
 کاروانهای
 فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
 باز کن پنجره را
 تو اگر بازکنی پنجره را
 من نشان خواهم داد
 به تو زیبایی را
 بگذاز از زیور و آراستگی
 من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
 که در آن شکوت پیراستگی
 چه صفایی دارد
 آری از سادگیش
 چون تراویدن مهتاب به شب
 مهر از آن می بارد
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به عروسی عروسکهای
 کودک خواهر خویش
 که در آن مجلس جشن
 صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
 صحبت از سادگی و کودکی است
 چهره ای نیست عبوس
 کودک خواهر من
 در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
 کودک خواهر
 من
 امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز
 شوکتی می بخشد
 کودک خواهر من نام تو را می داند
 نام تو را می خواند
 گل قاصد آیا
 با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟
 باز کن پنجره را
 من تو را خواهم برد
 به سر رود خروشان حیات
 آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
 بهتر
 آنست که غفلت نکنیم از آغاز
 باز کن پنجره را
 صبح دمید
 چه شبی بود و چه فرخنده شبی
 آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
 کودک قلب من این قصه ی شاد
 از لبان تو شنید :
 ”زندگی رویا نیست
 زندگی زیبایی ست
 می توان
 بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
 می
 توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
 می توان
 از میان فاصله ها را برداشت
 دل من با دل تو
 هر دو بیزار از این فاصله هاست “
 قصه ی شیرینی ست
 کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
 قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
 باز هم قصه بگو
 تا به آرامش دل
 سر به دامان تو
 بگذارم و در خواب روم
 گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
 یادگاران تو اند
 رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
 در تمام در و دشت
 سوکواران تو اند
 در دلم آرزوی آمدنت می میرد
 رفته ای اینک ، اما آیا
 باز برمی گردی ؟
 چه تمنای محالی دارم
 خنده ام می گیرد
 چه شبی بود و
 چه روزی افسوس
 با شبان رازی بود
 روزها شوری داشت
 ما پرستوها را
 از سر شاخه به بانگ هی ، هی
 می پراندیم در آغوش فضا
 ما قناریها را
 از درون قفس سرد رها می کردیم
 آرزو می کردم
 دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
 من گمان می کردم
 دوستی همچون سروی سرسبز
 چارفصلش همه آراستگی ست
 من چه می دانستم
 هیبت باد زمستانی هست
 من چه می دانستم
 سبزه می پژمرد از بی آبی
 سبزه یخ می زند از سردی دی
 من چه می دانستم
 دل هر کس دل نیست
 قلبها ز آهن و سنگ
 قلبها بی خبر از عاطفه اند
 از دلم رست گیاهی سرسبز
 سر برآورد درختی
 شد نیرو بگرفت
 برگ بر گردون سود
 این گیاه سرسبز
 این بر آورده درخت اندوه
 حاصل مهر تو بود
 و چه رویاهایی
 که تبه گشت و گذشت
 و چه پیوند صمیمیتها
 که به آسانی یک رشته گسست
 چه امیدی ، چه امید ؟
 چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید
 دل من می سوزد
 که
 قناریها را پر بستند
 و کبوترها را
 آه کبوترها را
 و چه امید عظیمی به عبث انجامید
 در میان من و تو فاصله هاست
 گاه می اندیشم
 می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
 تو توانایی بخشش داری
 دستهای تو توانایی آن را دارد
 که مرا
 زندگانی بخشد
 چشمهای تو به
 من می بخشد
 شور عشق و مستی
 و تو چون مصرع شعری زیبا
 سطر برجسته ای از زندگی من هستی
 دفتر عمر مرا
 با وجود تو شکوهی دیگر
 رونقی دیگر هست
 می توانی تو به من
 زندگانی بخشی
 یا بگیری از من
 آنچه را می بخشی
 من به بی سامانی
 باد را می مانم
 من به
 سرگردانی
 ابر را می مانم
 من به آراستگی خندیدم
 من ژولیده به آراستگی خندیدم
 سنگ طفلی ، اما
 خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
 قصه ی بی سر و سامانی من
 باد با برگ درختان می گفت
 باد با من می گفت :
 ” چه تهیدستی مرد “
 ابر باور می کرد
 من در آیینه رخ خود
 دیدم
 و به تو حق دادم
 آه می بینم ، می بینم
 تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
 من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
 چه امید عبثی
 من چه دارم که تو را در خور ؟
 هیچ
 من چه دارم که سزاوار تو ؟
 هیچ
 تو همه هستی من ، هستی من
 تو همه زندگی من هستی
 تو چه داری ؟
 همه چیز
 تو چه کم داری ؟ هیچ
 بی تو در می ابم
 چون چناران کهن
 از درون تلخی واریزم را
 کاهش جان من این شعر من است
 آرزو می کردم
 که تو خواننده ی شعرم باشی
 راستی شعر مرا می خوانی ؟
 نه ، دریغا ، هرگز
 باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی
 کاشکی شعر
 مرا می خواندی
 بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
 بی تو سرگردانتر ، از پژواکم
 در کوه
 گرد بادم در دشت
 برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
 بی تو سرگردانتر
 از نسیم سحرم
 از نسیم سحر سرگردان
 بی سرو سامان
 بی تو - اشکم
 دردم
 آهم
 آشیان برده ز یاد
 مرغ
 درمانده به شب گمراهم
 بی تو خاکستر سردم ، خاموش
 نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
 نه مرا بر لب ، بانگ شادی
 نه خروش
 بی تو دیو وحشت
 هر زمان می دردم
 بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
 و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
 کاستن
 کاهیدن
 کاهش جانم
 کم
 کم
 چه کسی خواهد دید
 مردنم را بی تو ؟
 بی تو مردم ، مردم
 گاه می اندیشم
 خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
 آن زمان که خبر مرگ مرا
 از کسی می شنوی ، روی تو را
 کاشکی می دیدم
 شانه بالازدنت را
 بی قید
 و تکان دادن دستت که
 مهم نیست زیاد
 و تکان دادن سر
 را که
 عجیب !عاقبت مرد ؟
 افسوس
 کاکش می دیدم
 من به خود می گویم:
 ” چه کسی باور کرد
 جنگل جان مرا
 آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “
 باد کولی ، ای باد
 تو چه بیرحمانه
 شاخ پر برگ درختان را عریان کردی
 و جهان را به سموم نفست ویران کردی
 باد کولی تو چرا
 زوزه کشان
 همچنان اسبی بگسسته عنان
 سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟
 آن غباری که برانگیزاندی
 سخت افزون می کرد
 تیرگی را در دشت
 و شفق ، این شفق شنگرفی
 بوی خون داشت ، افق خونین بود
 کولی باد پریشاندل آشفته صفت
 تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب
 تو به
 من می گفتی :
 ” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “
 من سفر می کردم
 و در آن تنگ غروب
 یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
 دل من پر خون بود
 در من اینک کوهی
 سر برافراشته از ایمان است
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برمی گردم
 و صدا می زنم :
 ” آی
 باز کن پنجره را
 باز کن پنجره را
 در بگشا
 که بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ
 به گلستان آمد
 باز کنپنجره را
 که پرستو می شوید در چشمه ی نور
 که قناری می خواند
 می خواند آواز سرور
 که : بهاران آمد
 که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “
 سبز برگان
 درختان همه دنیا را
 نشمردیم هنوز
 من صدا می زنم :
 ” باز کن پنجره ، باز آمده ام
 من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
 با چه شور و چه شتاب
 در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم
 از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
 از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
 بی تو می
 رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها
 وصبوری مرا
 کوه تحسین می کرد
 من اگر سوی تو برمی گردم
 دست من خالی نیست
 کاروانهای محبت با خویش
 ارمغان آوردم
 من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
 باز برخواهم گشت
 تو به من می خندی
 من صدا می زنم :
 ” آی با باز کن پنجره را “
 پنجره را می بندی
 با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
 با تو اکنون چه فراموشیهاست
 چه کسی می خواهد
 من و تو ما نشویم
 خانه اش ویران باد
 من اگر ما نشویم ، تنهایم
 تو اگر ما نشوی
 خویشتنی
 از کجا که من و تو
 شور یکپارچگی را در شرق
 باز برپا نکنیم
 از
 کجا که من و تو
 مشت رسوایان را وا نکنیم
 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند
 من اگر بنشینم
 تو اگر بنشینی
 چه کسی برخیزد ؟
 چه کسی با دشمن بستیزد ؟
 چه کسی
 پنجه در پنجه هر دشمن دون
 آویزد
 دشتها نام تو را می گویند
 کوهها شعر مرا می خوانند
 کوه باید شد و ماند
 رود باید شد و رفت
 دشت باید شد و خواند
 در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
 در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
 در من این شعله ی عصیان نیاز
 در تو دمسردی پاییز که چه ؟
 حرف را باید زد
 درد را باید گفت
 سخن از مهر من و جور تو نیست
 سخن از تو
 متلاشی شدن دوستی است
 و عبث بودن پندار سرورآور مهر
 آشنایی با شور ؟
 و جدایی با درد ؟
 و نشستن در بهت فراموشی
 یا غرق غرور ؟
 سینه ام آینه ای ست
 با غباری از غم
 تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
 آشیان تهی دست مرا
 مرغ دستان تو پر می سازند
 آه مگذار
 ، که دستان من آن
 اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
 آه مگذار که مرغان سپید دستت
 دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
 من چه می گویم ، آه
 با تو اکنون چه فراموشیها
 با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست

 تو مپندار که خاموشی من
 هست برهان فراموشی من


 من اگر برخیزم
 تو اگر برخیزی
 همه برمی خیزند



 آذر ، دی 1343
 حمید مصدق


منبع:http://p30city.net/archive/index.php/t-26057.html
۰ نظر ۲۹ آبان ۹۱ ، ۲۲:۰۴